نقد و بررسی کتاب بیگانه نوشته آلبر کامو

0
12872

کتاب بیگانه در ژوئن ۱۹۴۲ منتشر شد. نگارش این کتاب سه سال به طول انجامید. ئبیگانه نخستین رمان آلبر کامو است که در زمان حیات او بصورت کامل منتشر شد. در این مقاله به نقد و بررسی کتاب بیگانه نوشته آلبر کامو خواهیم پرداخت

خلاصه داستان بیگانه

داستان بیگانه حداقل به ظاهر داستانی ساده و بی پیچیدگی است. مورسو کارمندی در الجزیره، تلگرامی دریافت می‌کند که حاکی از مرگ مادرش در خانه سالمندان است. دو روز مرخصی می‌گیرد، به مراسم تشییع جنازه و تدفین می‌رود و به الجزیره بازمی گردد. به ساحل دریا می‌رود؛ در آنجا دوست دخترش “ماری” را می بیند و با او به سینما می رود؛ با هم به خانه مرسو می‌روند و عشق بازی می‌کنند. مرسو تصادفاً در ماجرای نامطبوع و کثیف همسایه‌اش “رمون” درگیر می‌شود. رمون دلال محبتی است که وارد نزاع خطرناکی با چند عرب شده است. یک روز یکشنبه رمون، مورسو و ماری با هم برای تفریح بیرون می‌روند. عرب‌ها تعقیبشان می‌کنند رمون با آنها دست به یقه می شود بعد مورسو که از سر احتیاط هفت تیر رمون را برداشته است، به یکی از عرب‌ها برمی‌خورد. تیغه چاقویی زیر نور آفتاب برق میزند مرسو ماشه را می کشد. مورسو دستگیر، محاکمه و محکوم به مرگ می شود.

درون مایه بیگانه

هر تعبیر و تفسیری که برای بیگانه در نظر گرفته شود (که البته تعداد این تعبیر و تفسیر ها کم هم نیست) یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه رمان های کامو، همان‌گونه که خود او گفته بود، درباره تیرگی و ابهام دل بشر است. نخستین صدایی که در قلب کاموی جوان طنین افکن شد، (البته نه به تنهایی) صدای مرد محکوم به مرگ بود. کامو در نوجوانی در تنهایی مطلق تا آستانه مرگ رفته بود و بی‌اعتنایی شگفت جهان را به چشم دیده بود و این بی اعتنایی مدت‌های مدید در قلب تهی او طنین افکن بود. نقطه ضعف اصلی مورسو بی اعتنایی اش،  ظاهراً (دست‌کم تا حدودی) انعکاس آن تجربه دوران نوجوانی کامو است و قدرتی که این قهرمان تک و تنها بر تخیل خلاق او اعمال می‌کرد هم از این رو بود.

شیوه روایت بیگانه

« امروز مامان مرد. شاید هم دیروز، نمی دانم.» رمان چنین آغاز می‌شود. کامو پس از تجربه کردن های بسیار شیوه روایت بسیار متداول اول شخص مفرد را برای بیگانه برگزید. مورسو سرگذشتش را گام به گام که پیش می‌رود تعریف می‌کند. کامو چند بار تلاش کرده بود تا مقطع زمانی خاصی را بیاورد که از آن مقطع مرسو واقعا وقایعی را که بر او گذشته است به یاد بیاورد و تعریف کند اما این کوششها همه بی نتیجه مانده بود.

 باید بگوییم که این شیوه روایت آشکارا به دلایل زیبایی شناختی انتخاب شده بود و در عمل نیز شیوه درست و قانع‌کننده ای از آب درآمد. به دلیل چشم انداز دائما متغیر داستان، نظرگاه حاکم بر آن، ِصرفِ نظر گاه مورسو نیست. او از پیامدهای اعمالش آگاه نیست و کورکورانه به سوی دامی که شرایط برای او به دقت گسترده است می‌رود. و به نحوی غریب شبیه آن چیزی است که در خواب اتفاق می افتد. کسی که خواب میبیند هم خواب را می سازد و هم در آن زندگی می‌کند. با این حال دنیای مورسو برخلاف دنیای کابوس وار کافکا دنیای روزمره است؛ پر از نور با تصاویر واضح.

سبک خاص روایت کامو در بیگانه

روایتی که کامو برگزیده است مزایایی دارد. احساس بداهت وضعی که توصیف می‌شود، خلق فضای احتمال و بخت و تعلیق در عین ناگزیری و باز بودن دست کامو برای ایجاد نوسان های تند و ناگهانی در واکنش عاطفی خواننده نسبت به مورسو. ماجرا در صفحات اول با لحنی ملایم و مهار شده و طبیعی باز گفته می‌شود و خواننده مراسم تشییع و تدفین خانه سالمندان و ساکنان آن را از دریچه چشم مرسوم این گردد اما هرچه روایت از زبان مورسو پیشتر می‌رود، و او بازگشتش، ماجرایش با ماری و سپس ماجرایش با “رمون” را تعریف می کند، خواننده گوش به زنگ تر می شود. از آن به بعد خواننده با آن که وقایع را از زبان مورسو می‌شنود و از نظر فضای داستانی به روایت او متکی است، ولی ناچار می‌شود از بیرون به وقایع بنگرد و آنها را داوری کند. نوعی فاصله‌گیری ایجاد می‌شود، اما این فاصله گیری کاملاً در محدوده جهان محصور در خویشتن مرسو می ماند.

رمان با عدم قطعیت پایان می گیرد و نمی‌گوید که سرانجام چه بر سر مرسو می آید. به درخواست فرجام مورسو که وکیلش تسلیم دادگاه کرد هنوز پاسخی داده نشده است و راه گریزی بر جای می‌ماند. بنابراین صدای مورسو صدای مردی زنده است مردی که به مرگ محکوم شده است اما در محدوده رمان، برخلاف ما، هرگز نخواهد مرد. بدینگونه رمانی که چون معمولی‌ترین حکایات درباره معمولی ترین آدم ها آغاز شده است، به سوی اسطوره شدن می‌رود. مورسو که چون انسانی را کشته  است از دیگر انسان ها جدا افتاده و محاکمه و محکوم به مرگ شده است، همچون آدمی محکوم به مرگ با ما سخن می‌گوید و بنابراین نماد عام ترین و محتوم ترین وضع بشری است. حالت راز آمیز و درک ناشدنی مورسو نیز ناشی از همین است.

اجزای داستان بیگانه

داستان دو بخش دارد. بخش اول شرح وقایعی است که مورسو را از مراسم تدفین مادرش به قتل در ساحل می کشاند و بخش دوم شرح وقایع مربوط به زندانی شدن و محاکمه مورسو است. بخش دوم به اعدام مورسو نخواهد رسید.  بخش اول که ظاهر عینی و واقعی دارد توصیف یک زندگی عادی و مرسوم در میان مردم عادی و معمولی است که در آن طعم آفتاب و دریا و لذت بردن مستقیم و نیمه آگاهانه و در سکوت، از چیزهای ساده مادی محسوس است. در بخش دوم داستان اتفاق تازه ای نمی افتد و فقط قضاوت و محاکمه در جریان است. ماجرای داستان در فضای بسته زندان یا دادگاه و در تنهایی (مثلاً در جریان محاکمه) می گذرد. مرد جوانی که در آغاز کتاب از رئیس دو روز مرخصی خواسته بود تا در مراسم تدفین مادر شرکت کند تا رسیدن به پایان داستانش راهی طولانی را پیموده بود.

تحلیل روانشناختی و شخصیتی “مورسو” در بیگانه

وقایعی که منجر به مواجهه مرگبار مورسو با عرب در ساحل می شود با دقت تمام از سوی کامو تمهید شده است. این وقایع نخست هیچ ربطی به مورسو ندارد. خشم عرب ها متوجه رمون، همسایه مورسو است که با معشوقه عربش رفتار بی‌شرمانه و غیر انسانی دارد.مورسو  به طور غیر مستقیم به دلیل همسایگی اش با رمون در ماجرا درگیر می‌شود. حتی هفت تیری که به هنگام تیراندازی به عرب به دست می‌گیرد از آن او نیست، آن را از رمون گرفته است، صرفاً برای احتیاط در صورت بروز درگیری و خشونت. وقتی که ماشه را در گرمای نیمروز می کشد، حرکتش غیرمنطقی، پیش‌بینی نشده و بی‌انگیزه قبلی است. مردی در گیر و دار مشاجره ای که مربوط به او نیست و تحت فشار شدید شرایط بیرونی (درخشش و گرمای لاینقطع آفتاب) مرد دیگری را کشته است. این عمل مسبوق به هیچ سابقه ای نیست. کامو با حذف کلیه انگیزه های عادی روانشناختی جنایت، به دقت وضعیت مورسو را چنان طراحی کرد که مکانیسم های بخت و احتمال و فشار بیرونی، منجر به از دست رفتن مهار اعصاب مورسو می شود. مورسو به هیچ روی جنایتکار نیست. او هیچ چیز شاخصی ندارد جز آنکه میل ندارد چیزی بگوید و منفعلانه نجیب است. رفتار دوستانه ای دارد. با دیگران همدلی می‌کند و از زندگی اش راضی است و دلیلی نمی‌بینند تغییری در آن بدهد. در ابراز احساساتش بسیار ممسک است اما بیش از آن آشکارا به اعمال و رفتارش بی اعتناست. او دوست دارد با ماری عشق بازی کند اما دوست ندارد بگوید عاشقش است، با این حال وقتی که ماری پیشنهاد می‌کند ازدواج کنند موافقت می‌کند. وقتی هم که رمون به او پیشنهاد می‌کند در نقشه انتقام‌جویی او همدست شود خیلی زود رضایت می‌دهد و بدین ترتیب از قانون اخلاقی بدوی رمون حمایت می‌کند.

پشت اعمال ظاهراً از هم گسیخته مورسو اندک اندک انتظامی به چشم می آید. مورسو مردی است که با هر آنچه هست موافقت می کند. لختی و بی تصمیمی او منجر به واپسین تن دادن او به هر آنچه پیش آید، عملی چاره ناپذیر می شود. انگشت بر روی ماشه و زیر و رو شدن ناگهانی و همه جانبه زندگی‌اش.

 مورسو هیچگاه ادعای بی‌گناهی نمی‌کند و کامو نیز هیچگاه چنین القا نمی‌کند که او بی گناه است.

 مورسو بلافاصله پس از شلیک گلوله در می یابد که چیزی به نحوی چاره ناپذیر خراب شده است، اما اینکه چه چیز و چرا نمی داند. پس از آنکه قتل انجام می‌گیرد لحن فریبنده و واقع‌گرایانه روایت، جایش را به تفسیر خشک و جدی وضعیت مورسو می‌دهد.

 بخش دوم رمان مربوط به مسئله غیرقابل درک عمل مورسو است. مسئله‌ای که برای مورسو همانقدر گیج کننده است که برای خواننده کامو. کامو تفسیرهای معمول را در این باره را با تحقیر رد می‌کند و آنها را با طنز در صحبت های نیمه مسخره آمیز مورسو با دادستان، رئیس دادگاه و وکیل مدافعش و در شرح محاکمه عرضه می‌کند. در اینجا خواننده خود را در موضع قاضی، هیئت منصفه و شاهدی که از همه چیز با خبر است می‌یابد. فقط خواننده و مورسو از واقعیت مطلعند. بدین ترتیب کامو وظیفه سنگین فراهم کردن توضیحی را که مورسو از دادنش عاجز است بر دوش خواننده می نهد.

سرانجام “مرسو”

 مقاماتی که مورسو در طول دوره زندان و محاکمه با آنها برخورد می‌کند چیزی جز آدمک هایی به ظرافت طراحی شده نیستند. آدمک هایی که تجسم مسخره تفاسیری هستند که کامو آنها را نا مرتبط می‌دانند. گناه، پشیمانی، کفاره و گرویدن به مذهب. محاکمه نیز خود وقتی که از بیرون دیده می شود چیزی جز یک نمایش خصوصی در هم بر هم از انواع استدلال های له و علیه مورسو، شخصیتش و استدلالهایش نیست. آنچه مورسو در تنهایی زندان بدان دست می یابد چیزی فراتر از گناه و پشیمانی است. در برابر مرگ طبیعی مادرش حالت تسلیم و رضا داشت و به مراسمی که جامعه برای این مرگ تدارک دیده بود بی اعتنا بود؛ و خودش در مرگ انسانی دیگر مشارکت کرده بود و به تفسیری که جامعه از آن می کرد بی اعتنا بود.

آن گشوده شدن چشم، پس از حکم مرگ به تنهایی می‌تواند آن دو لحظه ای را که عامل وحدت بخش در مسیر تجربه‌های مورسو است در کانون توجه قرار دهد. مورسو سرانجام در می‌یابد که هستی شادی است. بی اعتنایی او به مناظر و بوهای جهان به عشقی آگاهانه بدل می‌شود و تسلیم و رضای منفعلانه او در برابر ستمی که بر انسانها می رود جای خود را به طغیانی پرشور علیه مرگ و به احساس برادری انسانی می دهد. حال او می‌تواند شادی های کوچکی را که روزهای پایانی زندگی حقیر مادرش را می آکند در یابد.  آن شلیک هفت تیر که وی را از هستی نیمه آگاهانه به حصار جهان بسته ذهنش فرو می‌آورد نقطه مقابلی دارد و آن نقطه مقابل عمل کردن پرشتاب آگاهی در مورد او است که سبب می‌شود او از انزوایش سر برآرد و هویتش را در مقام یکی از انسان‌ها بازیابد و مسئولیت کامل زندگی اش را با همه زیبایی ها و غرابت در نیافتنی اش به عهده بگیرد. کامو مورسو  را در آستانه رسیدن به یک آگاهی تازه و به یک شور و شوق تازه معلق میان مرگ و زندگی رها می کند.

نظرات آلبر کامو پیرامون بیگانه

  • در جامعه ما هر مردی که در تدفین مادرش گریه نکند، این خطر را می کند که به مرگ محکوم شود
  • مورسو برخلاف آنطور که نشان می‌دهد نمی‌خواهد زندگی را آسان کند او همان چیزی را می گوید که هست. نمی‌خواهد بر حس هایش نقاب بزند و به همین دلیل جامعه، خود را مورد تهدید می بیند . به طور مثال از او می‌خواهند که طبق روال همیشگی از جنایتی که کرده اظهار پشیمانی کند و می گوید بیشتر حس ملال دارد تا حس پشیمانی واقعی و بیان این تفاوت جزئی او را محکوم می کند
  • سعی داشتم در شخصیت داستانم تنها مسیحی را که سزاوارش هستیم، نشان دهم. البته متوجه خواهید شد که این حرف‌ها را بی هیچ توجهی به کفر گویی گفتم و فکرمیکنم یک هنرمند حق دارد چنین حسی را نسبت به شخصیت‌های خلق کردند احساس کند.
  • ۱۲ سال پس از انتشار بیگانه کامو پیشگفتاری برای آن می نویسد و در آن مورسو را اینگونه شرح می دهد  «مورسو آدم درمانده کشتی شکسته ای نیست؛ آدم بیچاره و عریانی است که عاشق آفتابی است که هیچ سایه و جایی نمی گذارد. نه اینکه حساسیت نداشته باشد بلکه شور و شوقی زیاد و لجوجانه هم دارد. شور و شوق به مطلق و حقیقت. این حقیقت هنوز سلبی است حقیقت بودن و احساس کردن. اما بی آن نمی توان بر خود یا بر جهان چیره شد.»

بحث ها درباره کتاب بیگانه 

رولان بارت: بیگانه “اولین رمان کلاسیک بعد از جنگ” است. کلاسیک به این معنا که تمام مضامینی را که فاجعه این قرن را شکل می دهند با ترکیبی کاملا استادانه گرد هم آورده است.

برنار پنگو: این رمان به ظاهر ساده است و این را کامو به شدت احساس کرده است: یک اضطراب در تمام طول کتاب وجود دارد حتی در لحظاتی که احساس می‌شود همه چیز دارد راحت می گذرد خواننده کنجکاو می شود و وادار می شود در مورد تردید هایش از خود سوال کند. انگار نویسنده خواسته است به او یادآوری کند که در اینجا چیزی را راز آمیز وجود دارد که باید کشف شود.

بهترین ترجمه کتاب بیگانه آلبر کامو

شاید کمتر کتابی در زبان فارسی به این اندازه مورد توجه مترجمین واقع شده باشد. بیگانه هم قبل از انقلاب ۵۷ و هم بعد از آن توسط مترجمین مختلفی ترجمه شده است. این کتاب قبل از انقلاب با دو ترجمه روانه بازار شد. یکی ترجمه مشترک جلال آل احمد و علی اصغر خبره زاده که جزو ترجمه های معروف است اما همانند سایر ترجمه های آل احمد چنگی به دل نمی زند. بیگانه آلبر کامو همچنین توسط انتشارات فرخی و با ترجمه عنایت الله شکباپور نیز در دهه ۴۰ روانه بازار شد. ترجمه ای که البته به شدت ضعیف، پر اشتباه و با غلط های تایپی و حروفچینی ضعیف بوده و به هیچ وجه خواندن آن توصیه نمی شود. اما بعد از انقلاب ترجمه های درخشانی از این کتاب شده است. طوری که در انتخاب بهترین ترجمه کتاب بیگانه نمی توان به قطعیت نظر داد. ترجمه های مهم بعد از انقلاب در ذیل آمده است.

  1. امیر جلال الدین اعلم (انتشارات کتابسرا در دهه ۷۰ و انتشارات نیلوفر در حال حاضر)
  2. خشایار دیهیمی (انتشارات ماهی)
  3. لیلی گلستان (انتشارات مرکز)
  4. محمدرضا پارسایار (نشر هرمس)
  5. امیر لاهوتی (نشر جامی)
  6. پرویز شهدی (انتشارات مجید)
  7. مدیا کاشیگر (انتشارات گام نو)

هر چهار ترجمه امیر جلال الدین اعلم، خشایار دیهیمی و لیلی گلستان و محمد رضا پارسایار جزو بهترین ترجمه های کتاب بیگانه هستند و هر چهار ترجمه می توانند انتخاب درست و مطمئنی برای مطالعه کتاب باشند. البته تا کنون ترجمه های خشایار دیهیمی و لیلی گلستان اقبال بیشتری از سوی خواننده ها داشته است.

از متن کتاب…

امروز مامان مرد، شاید هم دیروز، نمیدانم.

آن موقع فهمیدم آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد قادر است صد سال را بی هیچ زحمتی در یک زندان زندگی کند چون آنقدر خاطره خواهد داشت که حوصله اش سر نرود این خودش به یک معنا یک امتیاز بود.

منابع:

۱٫نسل قلم ۱۳، ژرمن بره ترجمه خشایار دیهیمی نشر نشانه

۲٫ بیگانه | آلبر کامو | لیلی گلستان | نشر مرکز

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید