نقدی بر کتاب سقوط نوشته آلبر کامو

0
5962
سقوط آلبر کامو

 ژان باتیست کلمانس شخص نیست، صداست ؛ صدایی که یادآور شیطانی است که با ایوان کارامازوف سخن می گوید و در عذاب ایوب به نوشخواری می پردازد. سقوط رمان کوتاهی است به شکل تک گویی پرحرارت یا «گفتگویی تلویحی» شبیه آنچه داستایفسکی در یادداشتهای زیرزمینی نوشته بود.

سخنگوی کتاب وکیلی است فلکزده که در میخانه ای در هلند با مصاحب خاموشش مواجه می شود. خطابه الهامی کلامانس، در لباس مبدل اعتراف و بظاهر بی هیچ قصد و نیتی، با افت و خیزهای متوالی به مصاحب خاموش عرضه می شود. اما این سخنان طرحی دارند و اهمیتشان ناشی از نیتی پنهانی، ثابت، و درونی است. نظم و ترتیبی که به حقایق از هم گسیخته ای داده شده است که کلامان در اعتراف بظاهر راستگویانه اش برملا می کند ظاهر برهانی نقض ناپذیر را به سقوط میدهد _ اما برهانی که هرگز بر قسمت نتیجه گیری اش درنگ نمی شود. «سقوط» کلامانس، تعبیری که خود او می کند، مربوط به امتناع او از یک جهش است، جهش از روی پل به درون آب برای نجات دادن جان دخترک لاغر سیاهپوش.

سقوط آلبر کاموکلامانس، انسانی کامل طبق معیارهای آرمانی بورژوازی قرن نوزدهم، شبی از پشت سرش صدای خنده ای می شنود و لذت بازجویی از خود، اضطراب، و گناه را کشف می کند. بدین ترتیب او تمام آگاهی قرن بیستمی را باز می آزماید، مشتاقانه عادی ترین رفتارها و حرکات خود را سبک و سنگین می کند، و حتی «تصویر شریفی» را که سابقاً از خود داشت پاره می کند. خودنمایی، بیصداقتی، و شهوت سرانجام به گناهانی رنگارنگ و کفر و توهین به مقدسات می انجامد و اینها همه دوباره به حکمی تکراری می رسد: خودشناسی منجر به تحقیر خویشتن و همه انسانها می شود. کلامانس، که آنچه را ابراز می کند بدقت برمی گزیند، مکرراً دور می زند و به آستانه اعلام جرم نخستینش باز می گردد، و همانجا متوقف می شود و جهش را به مصاحبش وا می گذارد، و متذکر می شود که یگانه راه علاج نابهنجاری شخصی دست شستن از آزادی است. کلامانس که از شرمساری اش لذتی بتمام می برد، هرگز نخواهد جست _ او یحیای تعمید دهنده دوران ضدروشنفکری است.

تفسیرهای متعدد و رنگ به رنگی که از سقوط شده است ایهام و دو پهلویی آن را مؤكداً نشان می دهد. بعضی آن را اعتراف به گناهی از جانب کامو دانسته اند، و بعضی آن را توبه و پس گرفتن اظهارات پیشین او، خصوصاً در بیگانه، دانسته اند. با این حال، شخصیت طنزآمیز و شیطانی کلامانس به نظر نمی رسد که جایی برای چنین تفاسیر یک بعدی باقی بگذارد. آن زمان که ما «قاضی تائب» را در حالی رها می کنیم که در رختخوابش از تب می لرزد و با پرده نقاشی دریده شده ای _ قاضیان عادل، لته ای از پرده ستایش بره وان آیک مشغول گفتگو در تنهایی است، مشکل به این باور برسیم که او شخصیتی «صريح» است. ژان باتیست کلامانس سخنوری قهار، بازیگری کامل، مهاجم، چاپلوس، مطمئن از سلطه نهایی اش، و در واقع طراح مبتکر یک کلاهبرداری بزرگ است؛ او همچنین مردی است سترون که در خود فرومانده است و نمی تواند دایره جادویی تنهایی اش را بشکند. کلامانس، آنگونه که کامو او را به تصور می آورد، کاریکاتور هنرمند است؛ این کاریکاتور و چهره دگرگونه سرانجام انگیزه اساسی خودویرانگری اش را آشکار می کند. کلامانس، به تأكيد كامو، «انبوه شرهای زمانه ماست» و کامو این انبوه را در طرح و برنامه قهرمانش، که ریاکارانه به صورتی مبدل عرضه می شود، درهم گداخته است.

سقوط آلبر کامو

شاید ، همانگونه که گفته شده است، کامو میخواسته است کلامانس را از وجودش بیرون کند، یا تلاش می کرده است با تصویر «آدمی خوب»، که از او ساخته شده بود، مقابله کند. اما این تفسيرها همه به نظر مبتذل و جزئی می رسند.

سقوط آلبر کامودر سقوط یک جنبه شیطنت آمیز سویفتی هست که ته مزه ای از انتقام جویی دارد. به هنگام انتشار سقوط، هنوز از مناقشات انسان طاغی و جدلهای تلخ با سارتر زمان زیادی نمی گذشت؛ حتی نوع نوشته و شیوه استدلال در سقوط شباهت زیادی به دیالکتیک سارتری دارد. ربطهای نزدیکتری نیز می توان جست: در ۱۹۵۲ سارتر اثر مفصل روانشناختی اش درباره ژان ژنه، قدیس ژنه، بازیگر و شهید، را منتشر کرده بود _ و این عنوانی است کاملا درخور ژان باتیست کلامانس. سارتر در این کتاب می گفت ژنه، دزد و زندانی باسابقه که نویسنده نیز هست، در واقع بز عزازیل ماست که به نحوی جادویی همه گناهان پنهان جامعه بر دوش او بار شده است و عملاً او را از دیوار شهر بیرون انداخته اند. این تفسیری کاملا سارتری است. بدین ترتیب، ژنه در چشم سارتر «یکی از قهرمانان عصر ما» و در واقع تصوير و نماد آن چیزی می شود که قرار است ما همه بشویم: آدمهای جامعه ای ناتوان که قادر نیستیم «جهشی» بکنیم و در «مسیر درست» تاریخ قرار بگیریم. صدای پوک کلامانس، زمانی که کامو او را در «سلول ناراحتش» که از الفاظ ساخته شده است، در آستانه جهشی که هرگز نخواهد کرد، و آزاد برای برهم انباشتن گناهان سترونی که با آنها دیگران را می آلاید، رها می کند، به نحو غریبی پژواک صدای سارتر است.

به هر صورت، سقوط هر معنای پنهانی هم که داشت، تواناییهای جدیدی را در کامو، حتی برای خود او، آشکار کرد.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید