نگاهی تاریخی به قلب سگی
مشهورترین اثر طنز انتقادی بولگاکوف، داستان قلب سگی است. این اثر در زمان حیات نویسنده بههیچوجه قابل انتشار نبود و هر که آن را میخواند نیز از صراحت «ضدانقلابی» آن، به هراس میافتاد. حتی در روزگار ما نیز در میان آثار مهم بولگاکوف قلب سگی آخرین اثری بود که منتشر شد، زیرا تا دههی ۱۹۷۰ و حتی تا اوایل دههی ۱۹۸۰، این کتاب اثری بهشمار میآمد که همهی بنیانها را میلرزاند و تصویر غیرواقعی بولگاکوف را که منتقدان دورهی رکود ساخته بودند و او را نویسندهای قلمداد میکردند که به شیوهی خاص و پیچیدهی خود با انقلاب همراهی میکند، نقش بر آب میساخت.
قلب سگی اولین بار در شماره ۶ مجلۀ زنامیا به چاپ رسید، اما قبل از آن، در سال ۱۹۶۸ در لندن (مجلۀ ستودنت) و در فرانکفورت به چاپ رسیده بود. هفتم مه ۱۹۲۶ اداره سیاسی ویژه منزل بولگاکف را تفتیش کرد و یادداشتهاي نویسنده و دستنویس داستان قلب سگی را توقیف کرد. بولگاکف بارها (کتبی و شفاهی) درخواست کرد تا یادداشتها و دستنویس داستان را به او برگردانند، وي براي پس گرفتن آنها حتی بارها ماکسیم گورکی را به خاطر نزدیکیش با حکومت، واسطه قرار داد، اما همۀ اینها بی نتیجه بود. وي در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در نامه اي به گورکی نوشت: «هیچ اداره اي، هیچ شخصی به درخواست من پاسخ نمی دهد. آخرین چیزي که باقی مانده، منم که باید نابود کرد» با این تهدید، یادداشتها و دستنویس داستان را به او برگرداندند. او یادداشتهایش را سوزاند و دیگر هرگز چنین یادداشتهایی ننوشت، داستان قلب سگی نیز بعد از ۶۰ سال در روسیه چاپ شد. استقبال خوانندگان، مقالات متعدد در مجلات و نمایش آن در سینما و تئاتر، نشان داد که اثر تازگی خود را حفظ کرده است، چرا که مسائل و مشکلات مطرح شده در آن، همان چیزي بود که اجتماع آن روز روسیه، هنوز هم با آن درگیر بود.
خلاصه کتاب قلب سگی
قصه این رمان در بحبوحه انقلاب کمونیستی در روسیه از آنجایی شروع می شود که فیلیپ فیلیپوویچ، جراح متخصص مغز و اعصاب به منظور جوان کردن ارگانیسم انسانی سگی ولگرد را چند روزي در مطب خود پروار کرده و به دنبال مرگ یک مرد جوان، طی یک جراحی طاقت فرسا به تئوري خود جامه عمل می پوشاند. اما در ادامه با وجود اینکه جراحی مورد نظر علی الظاهر بسیار موفقیت آمیز می نماید، حین دوره نقاهت اتفاقاتی می افتد که به کل از حوزه پیش بینی فیلیپ فیلیپوویچ بیرون بوده است.
آیا قلب سگی اثری صرفا سیاسی است؟
این اثر امروزه نیز بیش از همه همچون یک نوشتهی صرف سیاسی پذیرفته میشود که در آن، سیمای شاریکوف، بدل و نقیضهی پرولتاریاست؛ خودِ واژهی پرولتاریا حتی سگ «بسیار دوستداشتنی» را میترساند و بیزاری او را برمیانگیزد؛ پروفسور پری آبراژنسکی که «بورژوا»ی تمامعیاری است، بسیار بیش از اشووندر معتقد و دارودستهاش، همدلی مخاطب را جلب میکند؛ پروفسور کتابهای انقلابی را به آتش میاندازد و نسخهی عمومی «تقسیم همهچیز» را با طرح خود برای مبارزه با ویرانی جایگزین میکند: اینکه هر کسی به کار خود مشغول باشد: یک نفر به عمل جراحی بپردازد و دیگری انبارها را تمیز کند، نه آنکه سرودهای انقلابی بخواند.
گرایش گستردهای وجود دارد که این اثر را هجویهای سیاسی بدانند که در آن شخصیتهای واقعی تاریخی حضور دارند. ولی این رویکرد، علاوه بر بیشائبه نبودن، کاستی دیگری نیز دارد: منتقدان با در نظر گرفتن قلب سگی همچون هجویهای سیاسی، از محتوای فلسفی عمیق آن غافل میمانند. سخن خود بولگاکوف را به یاد آوریم:
استفاده از عناصر غیر واقعی در آثار بولگاکوف
بولگاکوف در طول زندگی هنری خود، سه بار به سراغ موضوعات تخیلی مشابهی رفت. در داستانهای قلب سگی و تخممرغهای شوم و نمایشنامهی آدم و حوا، یک دانشمند وسیلهای برای خوشبخت کردن بشر اختراع میکند (در تخممرغهای شوم و آدم و حوا از طریق پرتوهای جادویی، و در قلب سگی از طریق جوان کردن و دورنمای ساختن انسانی جدید و کامل). سه بار «آدمهای حکومت» در استفاده از این کشفیات مداخله میکنند و همهجا نیات خیر به فاجعه میانجامد. هر سه اثر را میتوان ضدآرمانشهر (آنتی اوتوپیای) علمی – تخیلی نامید.
بولگاکوف دخالت خودسرانهی انسانها در جریان «تكامل عظيم»، و جهشهای انقلابی را محل تردید قرار میدهد. افسانهی ساخت انسان نوین در شرایط اجتماعی نو، در سیمای شاریکوف و با استفاده از بزرگنمایی (گروتسک) انتقادی رخ مینماید، موجودی که تازه بهوجود آمده، هیولاصفت و بیآتیه است، زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که «بتوان از این بیسروپا انسان ساخت.» از آن گذشته، این موجود نهتنها برای سازندهی خود، یعنی پروفسور پری آبراژنسکی، بلکه برای مربی عقیدتی خود، اشووندر، نیز خطرساز است، زیرا ستیزهطلبی کوری دارد که به سادگی میتوان آن را علیه هر کس که شد، هدایت کرد. عناصر تخیلی در این اثر به ایجاد شرایطی برای آزمودن صحت عقاید کمک میکند.
نحوه روایت داستان
روایت قلب سگی از زبان سه شخصیت انجام میشود: سگ خوشقلبی به نام شاریک، دکتر بورمنتال که شیفتهی پروفسور و شاگرد سرسپردهی اوست (روایت گاه با دفتر خاطرات او دنبال میشود)، و راوی نکتهسنج. زندگی آپارتمان «بیشرموحیا»ی پروفسور در چشمان سگ غریب و باورنکردنی جلوه میکند: اینجا داریا پتروونای آشپز در آشپزخانه با چاقو سرگرم کار است و آشپزخانه برای سگ تبدیل به بهشت و «مقدسترین مقدسات» میشود، درحالیکه همین آشپزخانه به توصیف راوی همچون دوزخ جلوهگر میشود: “گوشتها با جد و جهد قطعهقطعه میشوند، رودهها بیرون میریزند، سر مرغها بریده میشوند و پروفسور جراح نیز در اتاق عمل باز با چاقو مشغول افسونگری است و معجزات گناهآلودی در زمینهی جوانکردن آدمی میآفریند.” همهی اینها نزد راوی تا حد شایعات هولناکی نیز گسترش مییابد (برای مثال، شایعهی «سگ سخنگو» و…).
در قلب سگی بسیاری از سیماها و درونمایههای ادبیات معاصر بولگاکوف نیز مورد استفاده و نقیضهپردازی قرار گرفتهاند: مثلا برف و بوران و سگ ولگرد از منظومهی دوازده آلكساندر بلوک، یا شعر چگونه من سگ شدم ولادیمیر مایاکوفسکی و غیره. نکتههای بسیاری نیز قلب سگی را با نخستین رمان بولگاکوف پیوند میدهد: آشوب، سرنوشت فرهنگ، خانه، گناه و جزا در این اثر بازتاب جدیدی پیدا میکنند.
در زمینهی مطرح ساختن بعضی مسائل فلسفی، حالوهوای توصیف طنزگونه و انتقادی زمانه، استفاده از اغراق (گروتسک) و ساختار پیچیدهی روایت در اثر، پیوندهایی نیز با آخرین رمان بولگاکوف، یعنی مرشد و مارگاریتا مشاهده میشود.
درون مایه فلسفی قلب سگی
بولگاکف در داستان قلب سگی به کمک عناصر فانتزي، طنز، هجو و واقعیت، حقایق نابهنجار و تلخ جامعۀ اتحاد شوروي را که پیامد انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ بود، به روي خواننده گشود. نویسنده با انتخاب سگی ولگرد به عنوان راوي، در فصلهاي اول و دوم داستان، نشان دادهاست که تازه به دوران رسیدههاي انقلاب اکتبر (شوندر و همراهان او) حتی از یک سگ ولگرد هم کم ارزشترند. او در توصیف شخصیت سگ، او را متفکر، صاحب نظر و احساس میداند و با عمل جراحی بر روي سگ و با قرار دادن مغز و تخمدان پرولتري نشان میدهد که اصل و ریشۀ انسانیش بهراحتی قابل تغییر نیستند، بلکه با اندیشیدن و اصلاح اساسی میتوان همه بحرانها را پشت سرگذاشت. او به شکست خود اعتراف میکند، چرا که از نظر او، افکار و عقاید کلیم چوگونکین بر این موجود جدید حاکم است. پروفسور با این تحول و پدید آوردن انسان جدید، میخواست نژاد انسان را اصلاح کند، اما نتوانست، چرا که شوندرها و شاریکوفها قابل اصلاح نیستند.
درباره ترجمه کتاب قلب سگی
این رمان برای اولین بار توسط مهدی غبرایی و نشر کتابسرای تندیس در سال ۸۰ به چاپ رسید. این ترجمه با عنوان «دل سگ» از زبان انگلیسی انجام شد. ترجمه بعدی در سال ۸۹ توسط آبتین گلکار و نشر ماهی و از زبان اصلی کتاب یعنی روسی انجام شد.
مسلما هردو ترجمه از مترجمین کاربلدی ارائه شده اند اما با توجه به اینکه ترجمه آبتین گلکار از زبان روسی انجام شده و او تسلط ویژه ای به ترجمه آثار قرن بیستمی روسیه دارد، پیشنهاد ما مطالعه این ترجمه است.
- تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه/ مجموعه نویسندگان/ ترجمه آبتین گلکار/ نشر چشمه
- مقاله ای با عنوان « جایگاه داستان قلب سگی در آثار میخاییل بولگاکف» منتشر شده در نشریه پژوهش زبان های خارجی / یحیی پور مرضیه
- مقاله ای با عنوان ژیلبر دوران و نقد اسطوره ای (پیکره مطالعاتی: رمان قلب سگی اثر میخاییل بولگاکف)منتشر شده در نشریه ادبیات عرفانی و اسطوره شناسی / عوض پور بهروز