دارایی خانوده روگن اولین کتاب از مجموعه بیست جلدی “روگن ماکار” و یکی از مهم ترین آنهاست.
زمینهی تاریخی کتاب
از ۱۷۸۹ تا ۱۸۴۸، یعنی در مدتی کمتر از ۶۰ سال، سه انقلاب خونین در فرانسه رخ داد. اگرچه انقلاب کبیر سال ۱۷۸۹ از حیث هدف و محتوا مهمترین بود، و دو انقلاب بعد برای پیگیری شعارهای آن صورت گرفت. چون انقلاب سوم بساط سلطنت را برچید و اعلام جمهوری کرد، در تاریخ این کشور نقطه عطفی شمرده میشود.
جمهوری دوم بیش از دو سال نپایید. لوئی ناپلئون، برادرزادهی ناپلئون بزرگ، از شهرت و محبوبیت عموی خود سود جست و پس از انتخاب به ریاست جمهوری، در روز دوم دسامبر سال ۱۸۵۱ مجلس را بست، نمایندگان را به زندان انداخت، شورشهای پراکنده را به شدت سرکوب کرد و خود را امپراتور خوانده – همان کاری که عموی او نیم قرن پیش از وی کرده بود. ولی بر اثر جنگ فرانسه و آلمان در سدان شکست خورد و اسير شد.
تكوين قصه
طبق طرحی که امیل زولا تسليم ناشر خود کرد، موضوع قصه، سرکوب قیام خونین مردم جنوب فرانسه در کودتای سال ۱۸۵۱ است. در این طرح، نویسنده دو شاخه رقيب از يك خانواده را مورد بررسی قرار میدهد: یکی روگن و دیگری ماکار. روگن به هوای مالاندوزی هوادار کودتا است و برادرش ماكار بر اثر فقر و از روی حسادت به برادر خود طرفدار جمهوری میشود. بنابراین، مسائل میهنی دستاویزی بیش نیست. در این میان، خواهرزادهی جوان این دو برادر، سیلور که کارگری پاك و انقلابی و معصوم است، بازیچهی دست نیرنگبازان و فدای هدفهای ناپاک و امیال پست آنها میگردد.
نگارش قصه در ماه مه ۱۸۶۹ آغاز و در ژوئن ۱۸۷۰ به صورت پاورقی منتشر شد. سهچهارم قصه انتشار یافته بود که بین فرانسه و آلمان جنگ در گرفت و انتشار پاورقی متوقف ماند. در اکتبر ۱۸۷۱ که کتاب به صورت جداگانه منتشر شد، ناپلئون رفته و هدف قصه فراموش شده بود. از سوی دیگر حوادث خونین کمون، قصه را که از واقعهای کوچکتر و کهنهتر سخن می گفت، تحت الشعاع قرار داد.
استقبال نویسندگان فرانسوی از دارایی خانواده روگن
با این همه، دارایی خانواده روگن از نظر تیزبین خبرگان پوشیده نماند. هنر زولا رنگ جاودانگی به آن بخشیده بود. ادمون دو گنکور نویسندهی بزرگ و پیشرو زولا به تئوفیل گوتيه شاعر و نویسندهی نامدار توصیه کرد که آن را بخواند. او پس از مطالعه قصه گفت: يك استاد از راه رسیده است، و زولا را با بالزاك مقایسه کرد. فلوبر، پیشوای واقعگرایی طی نامهای به زولا، قصه را «زیبا و جانگداز»، خواند و به او نوشت: «هنوز گیجم. قصه قوی است! بسیار قوی است!» ولی به مقدمهی آن ایراد گرفت و افسوس خورد که چرا نویسنده بوطیقای قصه را فاش ساخته است. به عقيدهی فلوبر، هدف علمی قصه، آن را دارای گرایش نشان میدهد. در صورتی که اثر واقعا بیغرضانه، هنر برجسته و نویسنده انسانی شریف است. آندره ژید در خاطرات روزانه خود مینویسد: «دارایی خانواده روگن را برای بار دوم خواندهام. لذت و رضایت خاطر من گاه بسیار شدید است. پارهای از فصلهای آن در خور بالزاك، و بهترین آثار بالزاك است.»
شخصیت های داستان
همانطور که گفتیم، حوادث قصه از وقایع سال ۱۸۵۱ و قیام خونین جنوب فرانسه گرفته شده است. این وقایع در يك بستر علمی بررسی میشود. نویسنده فقط نام قهرمانان را تغییر داده است. منتقدین روی اقتباسهای فراوان زولا از مورخین معاصر خود انگشت گذاشتهاند.
شمار اشخاص قصه از بیستوپنج هم درمیگذرد. ولی چند چهره مشخصتر است. آدهلائيد فوك، معروف به ننهدید دارای بیماری عصبی است و در پایان عمر دیوانه میشود. پییر روگن پسر بزرگ، ماكار پسر كوچك و سیلور نبیرهی اوست. زولا در وصف حالات عصبی او از کتابهای پزشکی دورهی خود استفاده کرده است. نویسنده آشکارا به او علاقه دارد و معصوم و مظلوم، دو جبر توارث و محیط نشانش میدهد. روگن پسر بزرگ او رند و حقهباز و بیعاطفه و آلت دست زن بلندپرواز خویش است. آنتوآن ماکار، پسر کوچکش، پست و تنپرور و ستمدیده و در عین حال ستمگر است. ژوزهفین گاوودان نیز از برجستگی ویژهای برخوردار است. در نظر نویسنده، این زن زحمتکش نماد ستم مضاعف زنان طبقهی محروم است. فلیسیته پوئك، زن روگن، بازیگر ماهری است. ولی در این قصه بیشتر در نقش همدست و قهرمان فرعی ظاهر میشود. اوژن، اريستيد و پاسكال در قصههای بعدی نقش مهمتری به عهده میگیرند. اوژن زيرك است، اريستید رند و مالدوست و پاسكال اهل علم است؛ ولی در حرص لنگه یکدیگرند. نامهایی که زولا برای قهرمانان خود برمیگزیند، همه گویای منش آنهاست. کلمه روگن حکایتگر خشونت يك دهاتی زمخت، ماکار گویای رذالت، اريستيد دليل رندی، سیلور نمونه صفا، گرانو یادآور وزغ است.
تعداد قهرمانان دست دوم بیشتر است: ژان ماکار زیر نظر پدری بیعاطفه و ستمگر بزرگ میشود. پدر تربیت دخترانهای به او تحمیل میکند. ژروز دختر ماکار و خواهر ژان، مولود شراب و آلودهی فقر و فساد است. لیزا فرزند سوم ماکار – ژوزهفین چون مادر خود کوشا و چون پدر رند است- سواری نمیدهد. اورسول دختر آدهلائید و ماکار از کودکی مورد اذیت و آزار دو برادر قرار میگیرد. در نوزدهسالگی با موره ازدواج میکند و صاحب سه فرزند میشود: فرانسوآ، هلن و سیلور. در این قصه، خواننده فقط با سرنوشت آخری آشنا میشود.
مهمانان سالن زرد را نیز باید شناخت: فرمانده سیکاردو از افسران قدیمی ناپلئون، پدر آنژل، و پدر زن اريستید است. او مردی است درست، فعال، هوادار ناپلئون و دشمن آشوبگران. ایزیدور گرانو از بازاریان بازنشسته، عضو انجمن شهر، مرفه، لبشکری و کمحرف و نسبتا راستگو است. به نظر او جمهوریخواهان همه دزد و غارتگرند. رودیه که در جوانی از سربازان گارد ملی بوده است، سخت بدان میبالد. روگن از سادهدلی او سوءاستفاده میکند و کارهای سنگین و خطرناك را به او میسپارد و در عین حال سعی میکند او را از صحنه قدرتنمایی دور نگهدارد. ووئیه خشکهمقدس و ریاکار و رند است. سلطنتطلب است ولی فعلا به هواداری از امپراتور تظاهر میکند.
کسان دیگری چون مارت و سیدونی دختران روگن، ماکسیم پسر اریستید، ربوفا، ژوستن، مورگ، رانگاد، دزیره، اکتاو… دست سوم بهشمار میروند.
میت دوست و همرزم سیلور نیز برجستگی خاصی دارد و مورد علاقه نویسنده است. زندگی او، زندگی روستایی است. او نیز چون سیلور در پلاسان غريبه و يتيم است. درواقع، دوستی او با سیلور، پیوند کشاورز و کار بهشمار میرود.
علاوه بر این، نویسنده اوضاع تاریخی، طبقات اجتماعی، روابط آنها با یکدیگر و چهره و منش اشخاص قصه را مورد توجه خاص قرار داده است. خواننده با زندگی قهرمانان از بدو تولد تا انقلاب ۱۸۴۸ و از سال ۱۸۴۸ تا کودتای دسامبر ۱۸۵۱ آشنا میشود.
بسیاری از کارشناسان مسائل ادبی، این قصه را بهترین کتاب در «تربیت عاطفی» جوانان میدانند. مراحل مختلف رشد جسمانی و عاطفی سیلور و میت با نشانهگذاری تاریخی نشان داده شده است. بیداری گنگ اميال، گرایشهای سیاسی و علاقه به رفاقت مورد مطالعه قرار گرفته است. پشتهماندازی سیاستبازان کهنهکار، آرزوهای حقیر و ارتجاعی سوداگران، و جهل و بیارتباطی زحمتکشان به خوبی بررسی شده است. روگن سوداگر ورشکسته و ماکار لمپن به يك چوب رانده میشوند. زولا همانند سعدی در جدال با مدعی، همه نادرستان را به باد دشنام میگیرد.
هنر زولا در نگارش دارایی خانواده روگن
- وصف جماعت، که خاص زولا است، در این اثر رنگ حماسی دلنشینی دارد. نویسنده مثل نقاشی چهرهها را در چند خط به طرز دلالتگر نشان میدهد و چون فیلمبردار ماهری همهی رفتار و حرکات قهرمانان را تجسم میبخشد.
- صحنههای موازی مورد علاقه زولا است. پستی و بزرگواری، فقر و ثروت، پیروزی گروهی و شکست گروه دیگر در پی هم وصف میشوند تا برجستهتر گردد.
- بازگشت (فلاش بك)، نویسنده غالبا دست خواننده را میگیرد و به عقب میبرد تا با توجه به گذشتهی قهرمان، حال او را دریابد.
- تكگفتار درونی، علاوه بر گفتگوی ظاهری، نویسنده ذهن قهرمانان خود را نیز میکاود، خیال بیان نشده آنها را بیرون میریزد و حرکات دلالتگر آنها را عیان میسازد.
- جوسازی نیز ویژه زولا است. میگویند که زولا از واژههای رسا چندان بهره نمیگیرد و همهی قدرت بیان او در جمله ظاهر میشود و برای هر منظور خود قبلاً جوی میسازد تا کار را طبیعی و منطقی جلوه دهد.
- نمادگرایی از شیوههای همیشگی اوست. هر رنگ و هر زنگ و هر حرکتی دلالتگر است. آفتاب ظالم و مظلوم به یکسان نمیتابد. يك مکان در دو حالت روحی مختلف، دو گونه دیده میشود.
- هزل از عناصر اصلی قصهی اوست و از خشونت داعیههای علمی و دقت وصف او میکاهد و قصه را خواندنی میگرداند.
- وقایعنگاری روشن بستر حوادث را مشخص میکند. روز و ساعت و سال وقایع ذکر میشود تا روند حوادث توجیه گردد.
نکتهی دیگری که باید بررسی شود، ادعای علمی زولا است. او که بانی ناتورالیسم فرانسه است، انسان را تابع دو جبر توارث و محیط میداند، و همهی رفتار قهرمانان خود را به این دو عامل نسبت میدهد. لوكا گفته است که دید او مکانیکی است. منتقدین میگویند که نبوغ زولا نجاتش داده است. او توارث را، طبق نظریههای علمی سدهی نوزدهم، از راه انتقال خون و اعصاب میدانست. اگر امروز ژن را عامل توارث میشمارند، ساختمان محکم قصهی او خللناپذیر میماند. چرا که او پیش از هرچیز يك قصهنویس توانا است.
منبع: مقدمه کتاب دارایی خانوادهی روگن / امیل زولا / محمدتقی غیاثی / انتشارات نیلوفر