ویژگی بارز نثر سالژنیتسین آزمودن فرمهای جدید و یافتن مناسبترین ژانر برای موضوع اثر است. موضوع اردوگاههای کار اجباری در رمان مستند مجمعالجزایر گولاگ بازتاب پیدا کرد. سالژینتسین از ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۷ در روسیه روی این رمان کار کرد. کتاب نخستین بار در ۱۹۷۳ در پاریس بهچاپ رسید و فقط در سال ۱۹۹۱ بود که متن کامل آن در روسیه امکان انتشار پیدا کرد.
مجمعالجزایر گولاگ پژوهشی سه جلدی است مبتنی بر گفتههای ۲۲۷ شاهد عینی و «شهادتها» و اسناد و بایگانیهای خود نویسنده، در این کتاب بزرگترین فاجعهی تاریخی سرکوب و نابودی میلیونها انسان در «عادلانه»ترین حکومت جهان در قالب آمار و واقعیات و روایتهای مستند و تکاندهنده به تصویر درآمده و سازوکار کشتارهای جمعی بهطور دقیق و مفصل تشریح شده است. ترکیببندی کتاب براساس ترتیب زمانی و تاریخی انجام شده است: از یکسو، تاریخچهی پیدایش «مجمعالجزایر» از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۶۰، و از سوی دیگر، مراحل پیموده شدن حلقههای چهلم برای زندانی: بازداشت، زندان، بازجویی پیش از تبعید و اردوگاه. بررسی اجتماعی – تاریخی محاكمات قضایی و سیاست داخلی حکومت شوروی، فرایند بازجوییها و جعل اتهامات در نهادهای کا.گ.ب.، نقل قول از منابع مستند، همهی اینها لایهی مستند و تحقیقی اثر را شکل میدهد و سهم ارزشمند نویسنده در پیشبرد دانش تاریخ را رقم میزند
درعین حال، از همان نخستین صفحات کتاب که به کاروبار زندان، دستگیریها، سیل بازداشتشدگان و فجایع بازجوییها اختصاص دارد، روایت کاملا مستند با روایت هنری و استعاری تلفیق میشود. نویسنده میکوشد مصیبت مردم را از میان اینها ترسیم کند و بهراستی نیز توصیف این مصیبت و فاجعه همزمان هم شخصی است و هم همگانی. توصیف وضعیت زندانی از نظر روانشناختی و احساسی کاملا موثق و قانعکننده است؛ کسی که ناگهان کفری ناعادلانه دامانش را گرفته است، دستگیری، بازداشت، آشفتگی کامل او، در هم شکستن بنیادهای زندگی. سالژنیتسین در ادامه نیز به شکلی قابلباور وضعیت روانی زندانی محکوم به مرگی را توصیف میکند که در سلولی ویژه منتظر اجرای حکم است. نویسنده اینجا درک فوقالعاده ظریفی از آسیبپذیرترین نقاط روح انسانی که پشت سیمخاردار گرفتار شده است، از خود نشان میدهد.
کتاب از پارهپارههای سرگذشت افراد مختلف و گاه زندگینامهی مفصلتر برخی از آنها تشکیل شده که در کنار هم قرار میگیرند و تصویر و روایت گستردهای میسازند از زمانهی حاکمیت سركوب، از فاجعهی کشتار روستاییان ثروتمند، تبعيد و اخراج روستاییان و اقوام نژادی از زادگاههایشان: كلا تصویری از نابخردیهای باورنکردنی و خونبار.
مجمعالجزایر گولاگ را در همان حال میتوان اندیشهپردازی فلسفی سالژنيتسين هم دانست دربارهی طبیعت انسان به طور کلی، دربارهی خطی که در قلب هر انسان «خیر و شر را از هم جدا میکند.» این مسئله در طول کتاب دغدغهی نویسنده را برمیانگیزد. برای مثال در فصل «نوار آبیها» نویسنده به اندیشه دربارهی ماهیت قدرت و تأثیر فاسدکنندهی آن بر انسانها میپردازد و جهان پنهان بازجویان، مأموران عملیاتی و کارمندان اطلاعاتی را به نمایش درمیآورد (فصلهای «تقتقتق»، «کلهپوکها»، «خدمت سگی»).
در فصل «زندانیان به مثابهی یک ملت» که میتوان آن را یک گزارش درخشان مردمشناسی بهشمار آورد، نویسنده به بررسی جهانبینی، روانشناسی و زبان ساکنان اردوگاه میپردازد و در بخشهای «تعالی» و «یا تباهی؟» این مسئله را تحلیل میکند که چرا عدهای به سرعت به اخلاق تباهکنندهی گولاگ خو میگیرند و سیمای انسانی خود را از دست میدهند، و برخی دیگر، برعکس، به واسطهی رنجها از نظر معنوی نیرومندتر میشوند، ریاضت میکشند و توشهی اخلاقی فراوانی در خود میاندوزند (برای هر دو گروه نمونههای واقعی ذکر میشود). به واسطهی همین مسئله بود که سالژنیتسین وارد بحثی اخلاقی با وارلام شالاموف شد، نویسندهای که همانند سالژنیتسین زندگی در اردوگاهها را تجربه کرده و در داستانهای کالیمای خود بر این نکته پای میفشرد که در نظام مرگبار حاکم بر اردوگاهها، امکان حفظ نیروی اخلاقی و معنوی برای انسان وجود ندارد.
یکی دیگر از عناصر مهم هنري مجمعالجزایر گولاگ حضور عیان خود نویسنده در آن است. روایت سرگذشت دشوار خویش همان رشتهای است که تمام مطالب و پارهپارههای واقعیت را در قالب یک اثر هنری منسجم گرد میآورد. سالژنیتسین مسیری را توصیف میکند که خودش از یک شهروند معتقد یک نظام فاسد به سوی درک «ابعاد واقعی پدیدهها در کائنات» پیمود و از طریق رنج به پاکسازي معنوی رسید. او هنگامی که از زندان بوتیرکی سر درمیآورد، در بسیاری از اندیشهها و رفتارهای خویش تجدیدنظر میکند، مثلا در مورد تمایل به قدرتی که سردوشیهای افسری به او میداد. گفتوگوهای «جهان آزاد» که او تصادفاً در یکی از موارد نقلوانتقال زندانیان در شلوغی ایستگاه شاهدش بود، چهقدر بهنظرش پوچ و سطحی میآمد. سرانجام مسیر سالژنیتسین بهسوي آزادی، در حقیقت مسير او به سوی نویسندگی بود. او این حرفه را به مثابهی رسالت حمایت از ضعیفان و ستمدیدگان، و باز مهمتر از آن، همچون رسالت فاشکنندهی حقیقت میلیونها قربانی رژیم استالین پذیرفته بود. در مجمعالجزایر گولاگ به تفصیل حکایت شده که چگونه او در ابتدا با تسبیح چرخاندن (برای بهتر به خاطر سپردن) و سپس با مداد و تكهپارههای کاغذ، خطر افزایش دورهی محکومیتش را به جان خریده و نگارش مطالبش دربارهی اردوگاهها را آغاز کرده است.
تعمیم بخشیدن به یک موقعیت معین و شخصی زندگی، به شکلی که حالت تیپ و نماد بگیرد، به طور کلی نشانهی شاخص ژانرهای مستند ادبی است و در نثر سالژنیتسین نیز آشکارا به چشم میخورد. نگرش هنرمندانی نویسنده به واقعیات زندگی موجب پیدایش مجموعهی نظاممندی از صنایع ادبی میشود.
اینجا هم با عناصر ضدزیباشناسانه سروکار داریم (مانند تداعیها و تشبیههایی از قبیل تشبیه سازمانهای مقتدر بازجویی به «لولهی فاضلاب»)، هم توانایی دیدن نمادها در خود واقعیت، هم زبان شفاف و استعاری، و هم گونهگونیِ لحن کنایی نویسنده. همهی اینها اجازه میدهد مجمعالجزایر گولاگ را در زمرهی آثار والای هنری به شمار آوریم.
منبع: تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه/ مجموعه نویسندگان/ ترجمه آبتین گلکار/ نشر چشمه