گیله مرد نوشته بزرگ علوی

1
4365
گیله مرد بزرگ علوی

گیله مرد یکی از داستانهای کوتاه از مجموعه ای به همین نام است که توسط بزرگ علوی، نویسنده ی معاصر، در سال ۱۳۷۶ به چاپ رسیده. داستان های دیگر این مجموعه عبارتند از «نامه ها»، «اجاره خانه»، «دزاشوب»، «یه ره نچکا» و «یک زن خوشبخت». این داستان را از جنبه هایی با داش آکل صادق هدایت و تنگسیر صادق چوبک مقایسه می کنند. پیش از انقلاب این مجموعه با عنوان «نامه ها» به چاپ رسیده. 

علوی در «گیله مرد» نمونه‌ای از داستان‌های رئالیسم اجتماعی آفریده است. تا مدت‌ها این داستان الگوی نویسندگان مبارزه‌جو بود. بسیاری از داستان‌های «از رنجی که می بریم»، جلال آل احمد و داستان‌های عبدالرحیم احمدی، علی مستوفی (احمد صادق) (که بعد کار داستان نویسی را رها کردند.) از روی طرح این داستان اقتباس شد.

گیله مرد از نخستین داستان‌های نویسندگان ایرانی است که در آن پویائی و حرکت به جای توصیف نشسته است. «گیله مرد» روستائی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی می پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش، به جنگل پناه می برد. داستان از لحظه‌ای آغاز می شود که او دستگیر شده است و دو مأمور تفنگ به دست زیر رگبار شدید باران او را به فومن می برند. یکی از ماموران «محمدولی» وکیل باشی است که از او دل پری دارد و باور دارد باید همه روستائیان مبارز را به دار زد، و دیگری جوانی بلوچستانی است که از دست ستم امنیه‌ها خود امنيه شده است. او خود را این‌طور معرفی می کند : «من خودم رعيت بودم. می دونم تو چه می کشی. ما از دست خان‌های خودمان خیلی صدمه دیده‌ایم. اما باز رحمت به خان‌ها، از آن‌ها بدتر امنیه‌ها هستند. من خودم مدتی یاغی بودم. به اندازه موهای سرت آدم کشته‌ام. برای این است که امنيه شدم، تا از شر امنيه راحت باشم.»

محمد ولی از قماش دیگری است. او از کسانی است که علوی در پنجاه و سه نفر و «ورق پاره‌های زندان » در جامه  پاسبانان معرفی‌شان کرده است. او از عمله های دستگاه حکومتی است، و نمونه‌اش در هر دستگاه استبدادی وجود دارد، و بقای آن حکومت به عمل آن‌ها وابسته است. زن گیله مرد یعنی دختر آگل لولمانی سردستۀ مبارزان را نیز او با تیر زده است، و حالا که گیله مرد را دست بسته در برابر خود می بیند، رجز می خواند، فحش می دهد و مبارزان راه آزادی را خائن و بی‌دین می خواند. ولی برای مأمور بلوچ دستگیری یا آزادی گیله مرد اهمیتی ندارد. به او گفته‌اند هر گاه گیله مرد خواست بگریزد او را با تیر بزند.

در داستان کوتاه «اجاره خانه» با زندگانی خانواده‌ای فقیر آشنا می شویم. در این داستان و داستان‌های «دز آشوب» ، «آب» ، «سرباز سربی» و بخشی از «سالاری‌ها» نویسنده ما را به ژرفای اجتماع می برد. در آن‌جا که کشمکش برای باقی ماندن و ادامه يك زندگانی گیاه‌وار به نیرومندی ادامه دارد. سید مسیب با زن و دخترش در اطاقی در خانه اجاره‌ای زیست می کنند. زن آقا همسایه‌شان اصرار دارد زودتر دختر جوان سید مسیب – که تازه معلم شده – با راننده‌ای که خواستگار اوست، زناشوئی کند. دختر جوان خوب نیست بی شوهر بماند، مردم پشت سرش حرف در می آورند. مادر دختر نیز موافق است، ولی سید مسیب – که روزگاری برای خود کسی بوده – نمی خواهد دخترش با راننده‌ای زناشوئی کند. خود دختر نیز مفتون جوانی است که در راه مدرسه او را نگریسته و به او لبخند زده. سقف اطاق آن‌ها شکم داده و باران زمستانی از درزهای سقف به اطاق می آید. شب درحالی‌که خانواده به خواب رفته‌اند ، کمر سقف می شکند و بر پدر و مادر و دختر فرود می آید.

«دز آشوب» سرگذشت مش حسین‌علی باغبان و دختر اوست. حسین‌علی که زنش مرده دل به مهر دخترش حمیده بسته است. او تا آن جا که می تواند خواست‌های حمیده را بر می آورد. دختر پس از خواندن کلاس ششم به مدرسه شهر می رود، و خوی شهری‌ها را پیدا می کند. دامن کوتاه می پوشد، جوراب به پا نمی کند، ولی پدر

علوی در «یه‌ ره‌ نچکا» که قطعه‌ای شعر لطیف را می ماند، هراس و تباهی جنگ را در چهره وحشت زده دخترکی لهستانی مجسم می کند. راوی داستان به کیفر گناهی که مرتکب شده خود را در اطاق باغی دور از شهر زندانی کرده است. افکارش سیاه و هراس‌آور است و تاب دیدن کسی را ندارد. روزها در اطاق می ماند و هفت پیکر نظامی گنجوی، می خواند. زمان جنگ جهانی دوم است و گروهی از دختران لهستانی به تهران آورده شده‌اند. این‌ها در جنگ خانه و کاشانه و خانواده‌شان را از دست داده‌اند، نقش هراس جنگ را بر پیشانی دارند، به وسیله سربازان هیتلری شکنجه شده‌اند. یکی از آنها به نام یه ره نچکا – به طلب آب – سرزده به باغ سپس به اطاق راوی وارد می شود، و در صدد برانگیختن مهربانی اوست. ولی راوی از همه چیز و همه کس بیزار.

اقدس خانم در داستان «يك زن خوشبخت» منعکس کننده مشکل‌های زن نسل جدید طبقه متوسط ایرانی است. در جامعه سنتی ما، دختران را به شوهر می دهند و نظر آن‌ها را در این زمینه نمی پرسند. آشنائی با تمدن غرب، در این رسم رخنه انداخته است. دختران می خواهند شوهرشان را خود برگزینند. ولی روشن است که پدران و مادران نیز به این آسانی زیر بار خواست دختران خود نمی روند، و در نتیجه بین دو نسل جدالی در می گیرد.

داستان «پنج دقیقه پس از دوازده» ماجرای قرطاس بازی و فساد اداره‌های دولتی دوره بیست ساله است. راوی داستان به كمك آقای کاربر، وکیل مجلس برای گرفتن شناسنامه كودك نوزادش به اداره « آمار»

منبع: کتاب نقد آثار بزرگ علوی / عبدالعلی دستغیب

یک دیدگاه

  1. کمونیسم وار داستان تلخی یه مرد زن مرده که واسه انقلاب مرد مثل همین الان که باید از هر راهی شده به هدف رسید البته موندم چرا پادشاهی ریاست جمهوری با کروات سیگار

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید