اهل غرق | منیرو روانی پور

1
489
منیرو روانی پور

اهل غرق (۱۳۶۸) رمانی است در ۳۹۷ صفحه نوشته منیرو روانی پور. زمان وقوع حوادث داستان اوایل دهه سی تا نیمه دهه چهل و مکان آن جفره (آبادی کوچکی در ساحل خلیج فارس) است. سه شخصیت مهم داستان عبارتند از زائر احمد: کدخدای آبادی، خیجو: دختر زائر احمد و مه جمال: داماد زائر احمد

خلاصه ای از داستان اهل غرق

پیشنهاد می کنیم قبل از خواندن کتاب، این بخش را مطالعه نکنید. با مطالعه این بخش، قسمتی از داستان برایتان آشکار خواهد شد.

زندگی و آداب و رسوم و اعتقادات اهالی جفره (آبادی کوچک و پرت افتاده ای در ساحل خلیج فارس) همانند دیگر بومیان این نواحی با دریا و موجودات واقعی و خیالی آن آمیخته است. زائر احمد حکیم کدخدای این آبادی است. او تنها دختر خود خیجو را به عقد مه جمال در می آورد. مه جمال جوانی ساده دل و زیباروست که پدر و مادری ندارد؛ زن های آبادی او را هنگامی که نوزاد بوده در ساحل دریا یافته و بزرگ کرده اند.
روزی مرد موتورسواری به نام ابراهیم پلنگ برای فروش اجناسی که از شهر آورده، به جفره می آید و اهالی را با توصیف هایی که از شهر می کند مبهوت می کند. یک هفته بعد مردی به نام مرتضی که وابسته به حزب توده است نیز همراه با ابراهیم پلنگ به جُفره می آید و با حرف های خود، فکر آباد کردن و بهبود بخشیدن به زندگی اهالی آبادی را در ذهن زائر احمد حکیم، تقویت می کند. چندی بعد ابراهیم پلنگ از طرف مرتضی به جفره می آید و مردان آبادی را با خود به تظاهراتی سیاسی که در شهر برگزار می شود، می برد…

نقد و بررسی کتاب اهل غرق

در رمان «اهل غرق» از همان نخستین صفحات، قدم به دنیایی می گذاریم آمیخته از واقعیت و خیال؛ دنیایی زائیده ذهن و زندگی مردمی که در آبادی دور افتاده جُفره زندگی می کنند و باورها و شیوه زندگیشان حاصل زندگی ابتدایی و منزوی آنها است. اما با آمدن اولین نشانه های تمدن شهری و صنعتی به جفره و با آنچه بر اثر آن برای مردم آبادی پیش می آید، با این واقعیت روبرو می شویم که سهم اهالی جفره (و همه مردم جهان سوم) از تمدن جدید، از دست دادن شکل اصیل و طبیعی زندگی و نیز فساد، فقر و دربدری است، زیرا زمین غنی و نیروی کار انسان های این بخش از جهان، تنها وسیله هایی هستند برای پیشرفت اقتصادی و رشد صنعتی کشورهای سرمایه داری و سلطه هرچه بیشتر آن ها بر مردم جهان.

 طبیعت زیبا و اصیل آن سامان – همچون «مه جمال» در برابر نیروهای دولتی – پس از مقاومتی طولانی، از پا در می آید و اشتیاق انسان های دلسوز و چاره جوی آنجا برای پیشرفت و آبادی، همچون آرزویی که زایر احمد حکیم برای آبادی خود داشت، بدل به حسرت و بهت و سرگردانی می شود و این همه نصیبی است که طبیعت و انسان جهان سوم از توسعه و پیشرفت می برد. رمان با زاویه دید بیرونی به شیوۀ دانای کل روایت می شود.

منبع: رمان های معاصر فارسی / میمنت میرصادقی / نشر نیلوفر

یک دیدگاه

  1. روستاها شهرک میشن دیگه روستایی نیست به هرحال ما باید کارگاه برای جوونا داشته باشیم چون کل دنیا بعد رفتن این تنه لش ها میان سال‌های وسطی حذف می‌شن این قصه شرک ، علاالدین 🤣

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید