رمان مادر، که براساس انقلاب ۱۹۰۵ نوشته شده است، به رغم نیات و مفاهیم خیرخواهانه اش در مقام ادبیات الهام بخش و به رغم شور و شوق پیوسته ای که در اتحاد شوروی برای این رمان پیشاهنگ رئالیسم سوسیالیستی ابراز می شد، اثری بود که در خارج از شوروی چندان موردتوجه قرار نگرفت.
در رمان مادر تعصب سیاسی یکطرفهای دیده میشود و نویسنده آشکارا زندگی واقعی و مناسبات سیاسی – اجتماعی زمانه را وارد اثر میکند. گورکی بر پایهی تجربیات امیل زولا، آناتول فرانس، رومن رولان و جک لندن و با تکیه بر نکات واقعیِ روند مبارزهی انقلابی در روسیه (سیمای قهرمانان اثر از شخصیتهای واقعی گرفته شدهاند: پيوتر زالوموف و مادرش آنا کیریلوونا)، میکوشد برنامهی مشخصی برای عمل به جامعه پیشنهاد کند: گریز انسان از انحطاط ناشی از شرایط جامعهی بورژوایی از طریق احیای روحی و معنوی.
هر یک از قهرمانان رمان به شکلی در مسیر کمال راه میپیمایند، همچون مبارز و قهرمانی که وظیفهی خود را در دگرگونسازی زندگی میبیند. راه نیلوونا دشوارترین راه است. در ذهن او تحول و پیشرفت پسرش با مفاهیم مذهبی مسیحیت مرتبط است. بدین ترتیب است که شرایط خاص تاریخی (پیوستن به مبارزهی انقلابی) با ارزشهای انسانی و جهانشمول (عشق مادر به پسر و پسر به مادر) درمیآمیزند. انتشار رمان سروصدای فراوانی در مطبوعات برانگیخت. سمبولیستها (دمیتری فيلاسوفوف، زیناییدا گیپیوس) اثر را یکسره رد کردند. گئورگی پلخانوف، چهرهی برجستهی جنبش سوسیال دموکراسی روسیه و جهان، و واتسلاو واروفسکی، منتقدی ادبی که از ۱۸۹۴ عضو حزب بلشویک بود، از گورکی به علت تبلیغ یکطرفه و کنار نهادن جنبههای هنری انتقاد کردند، ولی ولادیمیر لنین، لئانید آندریف، و آناتولی لوناچارسکی، که پس از انقلاب اکتبر وزير روشنگری شد، ارزیابی مثبتی از رمان گورکی دادند.
خلاصه کتاب مادر
کانون رمان کوشش های یک گروه از سوسیال دموکراتهای انقلابی متعهد و جدی است که در صدد آنند تا کارگران کارخانه ها و دهقانان را در سالهای قبل از انقلاب ۱۹۰۵ به قیام فراخوانند. همگی انقلابیون نمونه افراد انقلابی اند، تمام مدافعان نظم اجتماعی و سیاسی موجود با کینه و نفرت تصویر شده اند، و کارگران و دهقانانی که انقلابیون تلاش می کنند آنان را به عمل سیاسی برانگیزانند انسانهایی عقب افتاده، نفهم و در نهایت بی پناهند. قهرمانان این اثر «پاول ولاسوف» رهبر یک گروه انقلابی، و مادرش «پلاگیا نیلوونا ولاسووا» هستند. زمانی که رمان در جریان محاکمه انقلابیون زندانی به پایان می رسد، ولاسوف فرصتی به دست می آورد و عظمت و شکوه خود را نشان می دهد. او در برابر تمام مقامات دادگاه بر پا می خیزد و سخنرانی پرشوری درباره ایمان به سوسیالیسم و پیروزی نهایی و گریز ناپذیر انقلابیون ایراد می کند. این قستمی از خطابه او است:
نقدی بر مادر ماکسیم گورکی
«مادر» شخصیتی است که از همه بهتر پرداخته شده است و استحاله جالبی را از سر می گذراند. او که اساس یک مسیحی اورتودوکس و متدین است، و همه چیز را به گونه ای جبری همچون خواست خدا می پذیرد، در دیدگاه سیاسی پسرش سهیم می شود و قبول می کند که باید با جدیت به مقابله گسترده با بدی پرداخت.
مادر، که دیگر به معنی واقعی یک مسیحی متعبد به شمار نمی رود، تسليم منطق «ریبین» دهقان می شود و از رفتن به کلیسا امتناع می کند. ریبین مخالف کلیساست و معتقد است که دین نهادی چهره خدا را تحریف کرده است و انسان باید خدای تازه ای برای خود بسازد.
مادر در نقطه عطف دگرگونی خود خواب می بیند که کشیشی دستور دستگیری پسرش و دوستان انقلابی او را می دهد. مادر، که دیگر صرفاً به نیایش خدای مستقر در آسمانها اكتفا نمی کند، مثل ریبین در پی آن بر می آید که ملکوت خداوند را در روی زمین متحقق سازد. او درمی یابد که در واقع هدف و تعهد انقلابیون همین است. و در میان آنان است که مسیحیت راستین را می توان پیدا کرد، نه در کلیساها. همانطور که گورکی می نویسد:
با آنکه گورکی دین سازمان یافته را که مؤید نابرابری اجتماعی و سرکوب سیاسی بود نفی می کرد، ولی در پی راهی بود تا دیدگاههای سوسیالیستی خود را با آرمانهای مسیحیت آشتی دهد. این نوع جستجو برای ایمان جدید در نخستین سالهای پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵، که تعدادی از روشنفکران روسیه برای آرامش روحی به مذهب رو کرده بودند، بسیار شدید بود. رویکرد گورکی به کلیسا، یعنی به مسیحیت سنتی و آنچه غالباً آن را «خداسازی» ( bogostroitel’stvo به زبان روسی) می نامند به روشنی در رمان مادر برملا و مشخص می شود.
منابع:
- نسل قلم / ماکسیم گورکی
- تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه/ مجموعه نویسندگان/ ترجمه آبتین گلکار/ نشر چشمه