معرفی و نقد نمایشنامه کالیگولا اثر آلبر کامو

0
3023
کالیگولا

وقتی که نمایشنامه کالیگولا با تجدید نظرهایی در ۱۹۵۶ در پاریس به روی صحنه رفت، موفقیتی بی چون و چرا به دست آورد؛ موفقیتی که کامو در مقام نمایشنامه نویس دیگر هرگز بدان حد از آن برخوردار نشد. کالیگولا هر بار که به صحنه رفت (در ۱۹۵۰، ۱۹۵۷، و ۱۹۵۸)، کامو در متن آن تجدیدنظر کرد و تغییرات عمده ای در آن داد. اما با این حال نمایشنامه در اصل همان بود که کامو در بیست و پنج سالگی نوشته بود (یعنی همان سنی که کالیگولا در نسخه اول نمایشنامه دارد.)

اگر از میان دوازده امپراتور خونخواری که سوئتونیوس وصف کرده است، کالیگولا ذهن متخیل کامو را به خود جلب کرد، بی تردید به دلیل جوانی و اشکال ویژه جنون این امپراتور بود.

سوئِتونیوس (Suetonius‎) زاده ی ۳ ژانویه سال ۶۹ میلادی ، تاریخ‌نگار دوران امپراتوری روم در سده ۲ میلادی بود. مهمترین آثار به جا مانده از او مجموعه زندگی‌نامه‌های ۱۲ پادشاه از ژولیوس سزار تا دومیتیان می‌باشد.

کالیگولاکامو انگیزه ای فراهم آورد که این امپراتور خارج از شکل تاریخی به صورت چهره ای معاصر، گرچه تخیلی، دیده شود. در آن سالها فکر و ذکر کامو مرگ بود. «مرد محکوم به مرگ» _ درواقع به معنایی همزاد کامو _ تقریبا از یک سال پیشتر از نگارش کالیگولا، در یادداشتها ظاهر شده بود. ریشه آنچه بر کالیگولا می گذرد در مواجهه عاطفی و فکری با فرجام كار و ناگزیری مرگ است.

 

 

 

خلاصه کالیگولا

در پرده اول، زمینه برای آنچه باید در پرده های بعدی، سه سال بعد واقع شود، آماده می شود. هدف از این پرده اول ایجاد فضای درونی آشفتگی و پریشانی است که به اعمال بیرونی خیال پردازانه کالیگولا انسجام می دهد. هدف دیگر، ایجاد شرایط بیرونی است که به این اعمال کالیگولا حالت نمایشی حقیقی و باور کردنی می دهد. کالیگولا، که «شاهزاده ای نسبتاً جذاب» است، سه روز تمام، پس از مرگ خواهر و معشوقه محبوبش، «دروسيلا» غیبش زده است. پرده درست پیش از بازگشت او بالا می رود. چند پاتریسین کم وبیش مضطرب روی صحنه هستند. چهار تن از اطرافیان نزدیک امپراتور به پا می خیزند: «کایسونيا» معشوقه امپراتور؛ «خرنا» مردی مسن، فكور، و خوددار؛ «اسكیپیو» شاعری جوان، و «هلیکون» برده ای که کالیگولا آزاد کرده است و اکنون هواخواه و ملازم اوست. اینان با صحبت هایشان زمینه ورود بسیار دراماتیک کالیگولا را آماده می کنند. کالیگولا، آشفته و پریشان و در حالی که چون هملت، سخنانی عجیب و پرت و پلا می گوید، مایه هراس و نگرانی می شود. کامو می کوشد حالت ذهنی امپراتور را از طریق حرکات و اعمال او، و با کلماتی که از آن صادر می شوند ولی آن را توضیح نمی دهند، آشکار کند. کالیگولا به محض ورود ناقوس بزرگ را سخت به صدا در می آورد تا همه درباریان را خبر کند، و از یکی از آینه ها چهره «شاهزاده نسبتا جذاب» را می زداید و بدین ترتیب آمدن کالیگولایی جدید را خبر می دهد . برای تماشاگران آشکار است که کالیگولا پس از «سقوط به جهنم» دیگر گونه بازگشته است.

وقتی که در پرده دوم پرده بالا می رود، سه سال از آن روز بازگشت گذشته است و کالیگولا تبدیل به شخصیتی «محال» شده است. یک هیولا، مستبد خونخواری که در انزوای دربارش تنها در کنار کایسونيا و هليكون به سر می برد؛ دوستان سابقش، اسکیپیو و خرنا، با بی میلی مجبور شده اند او را ترک کنند. همچنانکه شورشی پا می گیرد و به اوج می رسد، کالیگولا بیشتر به بالماسکه های مضحکه آمیز تلخی روی می آورد که در آنها آدم ها را مسخره می کند، تحقیر می کند، می کشد، و ویران می کند. در صحنه آخر، که صحنه ای قدرتمند است، کالیگولا، که دیگر کاملا تنها شده است، آینه را می شکند؛ با قاتلينش، که قبلا با توطئه آنها آگاهانه موافقت کرده است، روبرو می شود؛ و با این فریاد واپسین جان می سپارد: «من هنوز زنده هستم.»

ضعف های نمایشنامه

این نمایشنامه، که از نظر مفهوم هوشمندانه و درخشان است و به زیبایی تمام با زبان تغزلی پر نوسانی نوشته شده است که به نرمی از طنز به غم و اندوه و سپس به حدت تراژیک می رسد، ضعف هایی نیز دارد. در پردۂ اول، مسئله ای که مطرح است مواجهه کالیگولاکالیگولا با مرگ و بحرانی است که صدای پرطنین ناقوسها پیشاپیش از آن خبر می دهد. آن حالت دلهره و نگرانی، که صدای ناقوس به وجود می آورد، بتدریج در پرده های بعدی باید به نتیجه ای نهایی برسد. اما نمایشنامه نویس جوان از این مشکل طفره رفته است. آن سه سال فاصله میان پرده های اول و دوم دگرگونی عمیقی در شخصیت یا وضعیت پدید نمی آورد. در صحنه بعدی، انسجام درونی نمایشنامه تا حدی فدای زرق و برق نمایش بالماسکه شده است که ظاهراً جلوه های نمایشی آن کامو را در مقام کارگردان صحنه فریفته است. حالت دلبخواهی این صحنه آن را از حالت حقیقی و مجاب کننده اش دور کرده است؛ اهمیت شخصیت اصلی نمایشنامه تحت الشعاع حرکات نمایشی وحشت آور، که با جلوه های ظاهری وحشتناک کالیگولا توأم است، قرار می گیرد؛ و بدین ترتیب درونمایه اصلی نمایشنامه، که خودویرانگری کالیگولاست به دست فراموشی سپرده می شود.

درون مایه کالیگولا

کالیگولاتحول درونی کالیگولا، که در پرده نخست القا می شود، ریشه در کشف این نکته بدیهی و ساده، و در عین حال شگفت، دارد: «انسانها می میرند و شاد نیستند.» طغيان انفجاری او، این احساس او که زندگی تماماً جز بالماسکه ای بیهوده نیست، و نیاز او به دست یافتن به «محال»، برای جبران این حال، همه ناشی از همین کشف است. «محالی» که کالیگولا در پی آن است تغییر دادن جهان، تصاحب ماه، وارونه کردن فصول، غلبه بر مرگ، و تأکید بر آزادی مطلق خویش است. او در عین حال می خواهد پیامش را به دنیا برساند و کشف و شهود عریان و عیانش را به همه منتقل کند. او که سراپا قدرت است تصمیم می گیرد تجسم سرنوشت بی احساس شود. او با منطقی که به افراط رفته است، دائمأ خود را با نیروهای خودسر، بیرحم، و به بازی گیرنده انسان، که امنیت بشر را سلب کرده اند، همذات می کند. اما، در جریان این همذات ساختن، وی به ناگزیر خویشتن انسانی اش را ویران می کند. قتل او، که با رضایت خودش انجام می گیرد، نوعی «خودکشی والا» است و نتیجه این درک و دریافت تراژیک است که عاجزانه شکست خورده است.

کالیگولا، آنگونه که کامو در نظر داشت، «داستان بشری ترین و تراژیک ترین خطاهاست» خطایی که کالیگولا درست در لحظه پیش از مرگش به ماهیت آن پی می برد: «آزادی من، آزادی اصیلی نبود.»

در نمایشنامه کالیگولا طرحی که در افکنده شده است گرچه در پشت پرده است، ولی روشن و آشکار است: طغیان نخستین کالیگولا كاملا بشری و توأم با درک ماهیت غم انگیز زندگی است. او نمی تواند بازی بی قاعدہ طبیعت را با زندگی بشر بپذیرد. او چون نمی تواند برای نظام متافیزیکی، سیاسی، و اجتماعی هستی بشر قالبی عام و توجیه کننده بیابد، هستی بشر را فریب و دروغی حقیر می بیند. بنابراین، او خود در درونش کشمکشی تراژیک دارد: طغيان او نافی نتیجه گیریهای منطقی اش است. این موضع «محال» در میل سرکش او به تحميل دیدگاهش بر همه اطرافیانش، در عین استفاده از شیوه ای که ارتباط را ناممکن می کند، منعکس است. این موضع «محال» در آن حالت آزادی اخلاقی که وی را به بن بست یأس و نومیدی می کشاند نیز منعکس است. کالیگولا تجسم یکی از گرایشهای پنهان در تفکر ماست و نمایشنامه می خواهد ما را از دست کالیگولا آزاد کند.

بهترین ترجمه کالیگولا

کالیگولا برای اولین بار در سال ۱۳۴۶ توسط ابوالحسن نجفی و انتشارات کتاب زمان به چاپ رسید. ترجمه نجفی از زبان اصلی کتاب (فرانسه) صورت گرفته و در حال حاضر توسط انتشارات نیلوفر تجدید چاپ می شود.

دومین ترجمه در دهه ۵۰ توسط شورانگیز فرّخ و انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. این ترجمه هم از متن فرانسه انجام شده است. شورانگیز فرخ پیشتر کتاب سقوط آلبر کامو را نیز ترجمه کرده بود.

سومین ترجمه توسط پری صابری و انتشارات قطره چاپ شده. این ترجمه نیز همانند دو ترجمه قبل از متن فرانسوی کالیگولا ترجمه شده است. پری صابری که خود کارگردان تئاتر است، غالبا نمایشنامه های فرانسوی زبان را به فارسی ترجمه کرده است.

چهارمین ترجمه نیز در سال ۱۳۹۵ و توسط پرویز شهدی و انتشارات به سخن روانه بازار شده است. این ترجمه نیز از متن فرانسوی کالیگولا ترجمه شده است.

برای انتخاب بهترین ترجمه کالیگولا باید بدانیم که سه ترجمه اوالحسن نجفی، شورانگیز فرخ و پری صابری هر سه ترجمه های موفقی بوده اند. ترجمه شورانگیز فرخ شاید بدلیل عدم ویراست جدید کمی قدیمی شده باشد. اما ترجمه ابوالحسن نجفی همچنان توانسته با گذشت حدود ۵۵ سال پویایی خود را حفظ کند. البته ترجمه پری صابری نیز همچون سایر ترجمه هایش و البته بدلیل تسلط بر ترجمه نمایشنامه گزینه خوبی برای مطالعه است.

در نتیجه پیشنهاد کتابلازم مطالعه ترجمه پری صابری یا ابوالحسن نجفی است.

کالیگولا کالیگولاکالیگولاکالیگولا

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید