مروری بر کتاب توپ مرواری صادق هدایت

0
493
توپ مرواری | صادق هدایت

طنز هدایت شدیدترین و نومیدانه‌ترین جلوه خویش را در توپ مرواری می‌یابد. بخشی از این اثر در نخستین ماه‌های تابستان سال ۱۳۳۲ به صورت پاورقی هفته‌نامه آتشبار انتشار یافت.

هدایت می‌کوشد غبار افسانه را از روی تاریخ کنار بزند و صاحبان اقتدار و متفکران درباری را هجو کند. و با نمودنِ ابتذالِ درونیِ بزرگان، حقارت روحی آنان را برملا کند و نظام شاهنشاهی را مورد طعن و لعن شدید قرار دهد. با این حال، از موضع تاریخ‌سازی مردم و موقعیت‌های مشخص اجتماعی حرکت نمی‌کند بلکه از دیدگاهی فرویدی بر نقش غرایز جنسی شخصیت‌ها در تاریخ تأکید می‌ورزد. مثلا علت حمله نادرشاه به هند و آوردن توپ مرواری به ایران را ناشی از خواست زنان یائسه‌اش برای آبستن شدن به مدد توپ می‌داند!

در توپ مرواری بازگویی داستانی توپی که در میدان ارک قرار داشت و زنان (بر اساس باوری خرافی) برای آبستن شدن سوارش می‌شدند، بهانه‌ی مرور بر مقوله قدرت از دوره صفویه تا دهه ۱۳۳۰ می‌شود. هر سطر این داستان اشاره به موضوعی تاریخی دارد، و هدایت برای بازگویی تاریخ به سلیقه خود، قالبی ابتکاری می‌آفریند. این نوشته لحنی افسانه‌وار و زبانی هتاک دارد. هدایت با نثر پخته‌ی کلاسیک‌مآب خود نثر متون کهن را تقلید می‌کند. و با به کارگیری زبان‌های عربی، ترکی و لهجه‌های گوناگون زبان فارسی به نوعی درهم‌آمیختگی عجیب از سرگذشت‌ها و باورها دست می‌یابد. همه امور مهم را به شوخی می‌گیرد تا تابوها را بشکند و با خرافه‌پرستی مقابله کند.

پادشاه اندلس، کریستف کلمب را فرا می‌خواند تا به تسخیر بلاد تازیان رود. کلمب به جای رسیدن به عربستان، سرزمین آمریکا را کشف می‌کند و در آن‌جا توپ را می‌یابد. آن را با خود به پرتغال می‌آورد. کاشفان – مستعمره‌چی‌های بعدی – توپ را به جزیره هرمز می‌آورند. توپ، عامل استعمار، به مرور نشانه‌ای از قدرت نظامی و جنسی می‌شود، و از ورای تاریخ آن، تاریخ رسوخ استعمار و بهره‌وری‌های آن از نا‌آگاهی و خرافه‌پرستی مردم شرق، بازگو می‌شود. وقتی سپاه دراویش (صفوی) جزیره‌ی هرمز را از پرتغالی‌ها می‌گیرد، دختر البوقرق پرتغالی، توپ را با خود به هند می‌برد. نادر توپ را از هند به ایران باز می گرداند.

برخورد هدایت به تاریخ، برخورد یک قربانی است که طبعا نمی‌تواند وقایع تاریخی را جدی بگیرد، بلکه از آن مضحکه‌ای می‌سازد و عظمت آن را به سخره می‌گیرد. «وقایع تاریخ یک فاجعه یا رمان است که به تناسب مقتضياتِ وقت هر مورخی مطابق سلیقه‌ی خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره‌برداری کرده است.»

منتقدی معتقد است، «توپ مرواری آخرین اثر هدایت است و در آخرین دوران کمال و پختگی و بلوغ فکری او نوشته شده است. در آن روزگار، هدایت بر اثر مطالعه آثار جیمز جویس به دقایقی از قبیل آهنگ کلمات و موسیقی آن‌ها، و صدایی که بر اثر تلفظ چند کلمه از پی یکدیگر از جمله برمی‌خیزد، و دقایقی از این نوع، توجه بسیار داشت … هر یک کلمه را با دقت بسیار برگزیده و هزاران گوشه و کنایه و لطف و ظرافت هنری را در ترکیب کلمه به کلمه آن در نظر داشته و حتی آهنگ کلمات آن را از نظر فرو نمی‌گذاشته است.»

با این همه توپ مرواری اثری پراکنده است. البته بخشی از پراکنده‌گویی‌ها به عمد و برای گریز از مخاطرات صورت گرفته است، زیرا هدایت در نوشتن تاریخ ملاحظه هیچ‌چیز را نکرده و بی‌پروایی بسیار به خرج داده است. طنز هدایت در این اثر گاه جرقه می‌زند تا هر آنچه شرف انسانی را به یغما می‌برد در آتش بسوزاند. اما این طنز جانبدار و هیجانی به هجوی تلخ و نومیدانه تبدیل می‌شود. زیرا، «تنها فایده تاریخ این‌ است که از مطالعه‌اش انسان به ترقی و آینده بشر هم ناامید می‌شود…» هدایت، برخلاف دهخدا که با سلاح خنده به مردم امید می‌دهد و پایداری آنان را در برابر استبداد و جهل بر می انگیزد، بیشتر قصد انتقام‌جویی از عامه‌ی نادانی را دارد که او را از نفرت و بیزاری لبریز کرده‌اند.

منبع: کتاب صد سال داستان نویسی ایران/ جلد اول/ نشر چشمه

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید