دل مردگی سومین و آخرین جلد از سه گانه راه های آزادی سارتر است. دوران تعلیق (معاهده مونیخ که در سپتامبر ۱۹۳۸ امضا شد و به قدرتهای غربی يك سال فرصت تعلیق جنگ را می داد) پس از يك سال، جنگ از سرگرفته می شود. در جلد سوم دل مردگی (که در ترجمه انگلیسی – ۱۹۴۹- خواب آشفته نام گرفته است.) ارتش فرانسه با سر و وضعی درهم ریخته، در مقابل آلمانیهای پیروز می جنگد.
خلاصه کتاب دل مردگی
پاریس در انتظار غارت و چپاول آلمانیهای خشنی است که مشتاق شراب و زنان باريك اندام فرانسویاند. در جریان عقب نشینی ، برخی از افسران فرانسوی سپاهیان تحت فرمان خودرا محترمانه رها می کنند و می گریزند. افراد غیر نظامی آنها را به باد ناسزا می گیرند و دهکدهها را برای یافتن مشروب غارت می کنند.
ماتیو که غیر نظامی است، از زیاده روی این افراد در میگساری و استفراغ آنها، دلزده می شود. اما سرانجام با این امید که علاقه آنان را به خود جلب کند، به جمع آنها می پیوندد. آنان او را می پذیرند اما با اکراه، چرا که از تحصیلات او و کلمات مؤدبانهای که به زبان می آورد، دل خوشی ندارند. آنان با تمام ذکاوتی که در خود سراغ دارند که شرح آن صفحات زیادی از کتاب را اشغال می کند، مرد بودن خود را به رخ می کشند حتی برخی از آنان از آلمانیهای پیروز با تحسین سخن می گویند.
یکی از آنان (که کاملا فاقد احساس ملیت است) نظر می دهد که با اندیشه يك اروپای واحد، تحت سلطه هيتلر موافق است. در صحنه آخر، هنگامی که فراریان برای آنکه به اسارت آلمانیها در نیایند به دفاع برمی خیزند، ماتیو یاد می گیرد که با شور و شعفی که هرگز در خود سراغ نداشته، به سوی آلمانیها شليك كند و آنان را بکشد. او با پیوستن به گروه خویش و تعهد به آن، خود را از دست خویشتن آزاد می کند.
سرنوشت سه گانه راه های آزادی سارتر
سارتر هرگز این داستان چهارگانه (از ابتدا قرار بود راه های آزادی در ۴ جلد نگاشته شود) را تمام نکرد. در نوامبر سال ۱۹۴۹ در مجله عصر جدید، قسمتی از آن را به نام دوستی مضحك انتشار داد که می گفت چگونه شور و شوق کمونیستی برونه (با معاهده اوت ۱۹۳۹ هیتلر- استالین) ضربه خورده است. برونه به عیاشی رو می کند و دلزده از اعتقادات پیشین، به «دوستی کنجکاوانه» با مردی که ایمان خود را از دست داده است، دل می دهد.
در قسمتی دیگر روایت می کند که چگونه ماتيو به نهضت مقاومت پاریس می پیوندد، پلیس آلمان دستگیرش می کند و زیر شکنجه می میرد. اما هویت و مخفیگاه رفقایش را فاش نمی کند. سارتر دلیل خود را برای ناتمام گذاشتن رمان چنین بیان می کند:
«نوشتن داستانی که قهرمانش در نهضت مقاومت (نهضتی که وقف اندیشه آزادی است) می میرد، کار بسیار ساده ای است.»
گذشته از آن، جلد سوم به اندازه جلدهای قبلی مورد استقبال قرار نگرفت. شاید خوانندگان از دنبال کردن حوادث و مضمون گریزنده آن و پریدن از محلی به محل دیگر و از آدمی به آدمی دیگر، خسته شده بودند. اما پاریس کم و بیش پذیرفته بود که این نویسنده عجیب و غریب که به گونهای علاج ناپذیر در باتلاق ماوراء طبیعت گم شده بود، هنرمند ماهری در داستان نویسی است یا دستکم يك پایش روی زمین محکمی است و در عین حال شمی بسیار قوی دارد که می تواند شکل، صدا و بوی زندگی را منتقل کند.
خوانندگان بیهمتای فرانسوی با روی گشاده و از ته دل به توصیف سارتر از «گوز بی صدا»ی يك قفل ساز، فریاد مضطربانه بیماران بستری برای لگن ادرار و یا گریه و ناله زنان در هنگام مقاربت، می خندند.
منبع: تفسیرهای زندگی / ویل دورانت / انتشارات نیلوفر