ایلیا ارنبورگ (۱۸۹۱ – ۱۹۶۷) رماننویس و شاعر روسی در مسکو و در خانوادهای یهودی و از طبقه متوسط زاده شد. تحصیلات خود را در مسکو انجام داد، دانشجویی انقلابی بود که در حوادث ۱۹۰۵ شرکت کرد و در ۱۹۰۷ در شانزده سالگی به زندان افتاد. از ۱۹۰۸ به خارج از کشور سفر کرد و سالها در فرانسه بهسر برد. در پاریس با نویسندگان و شاعران سمبولیست آشنا شد و با شیفتگی آثار فرانسوا ويون را ترجمه کرد و خود نیز اولین اشعار را در ۱۹۱۰ انتشار داد و در جنگ جهانی اول از طرف یکی از روزنامههای مهم سنپترزبورگ سمت خبرنگار جنگی یافت.
ارنبورگ در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، طرفدار روس سفید که مخالف انقلاب بود، باقی ماند و چندی در اوکراین، گرجستان و کریمه که در تصرف روس سفید بود، بهسر برد. در ۱۹۲۱ در زمان پیروزی ارتش سرخ توقیف شد، سپس به انقلاب پیوست و به عضویت حزب بلشويك درآمد. در ۱۹۲۲ به پاریس بازگشت و رمان «حوادث شگفتانگیز خولیو خورنیتو و پیروانش» را منتشر کرد که از بهترین آثار داستانی وی بهشمار آمد. قهرمان کتاب مردی است اهل مكزيك که زندگی خود را در جهانگردی و آوارگی می گذراند و پیوسته در پی آن است که ریاکاری و فساد جامعهها را در زندگی جديد وصف کند. ارنبورگ به وسیله قهرمان داستان بدبینی خود را به زندگی عصر خویش آشکار می سازد.
ارنبورگ میان سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ يك رشته آثار مربوط به جنگ و جوامع و ملل انتشار داد که بعضی از آنها از ارزش ادبی بسیار برخوردار است، از جمله: پول پرست (۱۹۲۵)، دومین روز خلقت (۱۹۳۳)، بدون نفس تازه کردن (۱۹۳۵).
ایلیا ارنبورگ در همه این آثار سوسیالیسم را می ستاید و از تحول عميق در تعلیم و تربیت و وضع خانواده حمایت می کند. ارنبورگ در ۱۹۴۰ به وطن بازگشت و با وجود جنگ جهانی دوم محیط آن را سالم و پاك یافت، پس خود را موظف دید که در راه اعتلای میهن و تحرك جامعه قدمهای سودمندی بردارد، ازین رو به کار روزنامهنگاری و تبلیغات پرداخت و خود را نویسندهای متعهد به امور میهن معرفی کرد و بسیار مورد توجه دستگاه حکومت قرار گرفت.
از آثار این دوره است داستانهای سقوط پاریس (۱۹۴۱) که پرده نقاشی تند و روشنی است از انحطاط جامعه فرانسوی سالهای ۱۹۳۹-۱۹۴۰.
داستان توفان (۱۹۴۸) که واقعبینانهترین گزارشی است به صورت داستان از دوره جنگ در فرانسه و شوروی و اتحاد شوروی با متحدان غرب و در ضمن نمودار احساس ضد امریکایی بعد از جنگ در روسیه.نهمین موج (۱۹۵۱) که نویسنده پس از سفر به آمریکا نوشت و دارای موضوعی ضد آمریکایی است.
پس از مرگ استالین، جوانان روشنفکر شوروی، ارنبورگ را به مناسبت سازش با محیط و سکوت طولانیش در باره خطاهای استالین در دوران حکومت، سرزنش کردند و او برای جبران سکوت خود قسمت اول داستان يخگشاد را در ۱۹۵۴ منتشر کرد و به جهانیان خبر داد که دوره تازه و برجستهای در تاریخ شوروی آغاز شده است. در قسمت دوم که در ۱۹۵۶ منتشر شد، تردیدهایی که گاه در قسمت اول بهچشم می خورد، از میان رفته و کتاب لحنی کاملا” خوشبینانه به خود گرفته است.
شرح وقایع و خاطرات گذشته ارنبورگ به نام انسان، سالها، زندگی به طور تدریجی در مجله ادبی دنیای جدید میان سالهای ۱۹۶۱ و ۱۹۶۵ انتشار یافت. ارنبورگ تنها نویسنده شوروی زمان خویش است که درباره زندگی و فرهنگ غرب آگاهی وسیع دارد و با ادراک عمیق و لحن انتقاد آمیز درباره آن بحث می کند. مقالههای بیشمار وی پیوسته مورد پسند عامه مردم قرار داشته و در مقاومت مردم شوروی در برابر ارتش آلمان نفوذ فراوان داشته است. ارنبورگ در وصف و صراحت بیان استادی و نیرومندی خاص دارد. مجموع آثارش که حاکی از احساس پر شور برادری و همبستگی افراد بشر با یکدیگر و نمودار ادبیات زمان جنگ است، در خارج از کشور روسیه محبوبیت عام یافته و به زبانهای متعدد ترجمه شده است.
منبع:فرهنگ ادبیات جهان / زهرا خانلری / انتشارات خوارزمی