لوئیجی پیراندلو در سال ۱۸۶۷ در «آگریجنتو» از شهرهای سیسیل زاده شد. پدرش به تجارت گوگرد اشتغال داشت و به همین دلیل او را به تحصیل در رشتههای فنی تشویق کرد. اما او به تحصیل در دبیرستان و دانشگاه رم، سپس در آلمان در زمینهی ادبیات پرداخت و اولین اشعارش را سالهای ۱۸۸۳ تا ۸۸ را تحت عنوان «درد مطبوع» به سال ۱۸۸۹ به چاپ رساند. در سال ۱۸۹۳ در رم مستقر شد و با روزنامه و مجلات مختلف همکاری کرد و اولین رمان خود را به نام «زن مطرود» به صورت پاورقی در مجله «لاتریبونا» منتشر ساخت. این رمان، شرح حال زنی جوان است که به اتهام واهی خیانت به شوهر، از جانب شوهر طرد می شود.
آغاز نویسندگی
پیراندلو در سال ۱۸۹۴ با «ماريا آنتونیهتا پورتولانو» پیوند زناشویی بست و در همین سال مجموعه داستانی به نام «عشقهای بی عشق» به چاپ رساند. در سال ۱۸۹۵ دومین رمان را به نام «نوبت» نوشت. «نوبت» حکایت دختر جوانی است که به خواست پدر، ناگزیر به ازدواج با پیرمرد ثروتمندی است. اما به امید مرگ پیرمرد و تصاحب ثروت او و سپس، ازدواج با جوان محبوب به این ازدواج تن در می دهد.
پیراندلو در این دوره برای گذراندن زندگی به تدریس ادبیات ایتالیایی مشغول شد و در سال ۱۸۹۷ به طور موقت تصدی کرسی ادبیات دانشسرای عالی را به عهده گرفت.
انهدام معدن گوگرد و از بین رفتن سرمایهی پدر و مادر، او را از مزایای اقتصادی مناسب بیبهره ساخت و همین امر موجب ناراحتیهای روانی همسرش گردید. پیراندلو اما با عشقی بیمثال به پرستاری از همسر پرداخت. ولی شدت دیوانگی، باعث روانه کردن او به تیمارستان شد.
مهم ترین اثر پیراندلو
در سال ۱۹۰۴ مهمترین رمان خود را به نام «مرحوم ماتيا پاسکال» نوشت که برای او شهرتی بینظیر به همراه آورد. پیراندلو در این رمان از شیوه وریسم که تا این زمان به آن گرایش داشت، روی برتافت و به سبکی شخصی – پیراندلیسم – روی آورد. متيا پاسکال مردی است که خبر اشتباه مرگ او همه جا منتشر می شود. اما او این خبر را تکذیب نمی کند و تحت نامی دیگر به زندگی در سرزمینهای دور و نزدیک ادامه می دهد. ولی سرانجام پس از سالها به زادگاه خود باز می گردد و جامعه از پذیرفتن او که دیگر دارای نام و نشانی نیست سرباز می زند. پس او نه می تواند ازدواج کند و نه می تواند از کسی شکایت کند. همسر پیشین او نیز ازدواج کرده است.
پیراندلو طی سالها فعالیت ادبی، چه در زمینهی رمان و یا نمایشنامه نویسی به درجهای از شهرت رسید که آثارش مورد استقبال بسیاری از تئاترهای اروپا و آمریکا قرار گرفت. در سال ۱۹۲۹ عضو فرهنگستان ایتالیا شد و در سال ۱۹۳۴ جایزه ی ادبی نوبل را بدست آورد.
درون مایه آثار پیراندلو
پیراندلو در آثارش پیوسته جست وجوگر حقیقت بوده است، جست وجوگر حقیقت تعقلى و حقیقت مورد پذیرش جامعه و رابطه میان این دو. او، در واقع، می خواسته است ببیند در مقایسه ذهنیت اجتماعی و شخصیت فردی به چه تعریفی می توان رسید.
لوئیجی پیراندلو بیش از ۳۵۰ داستان کوتاه نوشته است. درون مایه آثار او بیشتر بر پایه برداشتهای رئالیستی از زندگی در ایتالیا و به خصوص در سیسیل زادگاه او قرار دارد. پیراندلو، به جز داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه نیز نوشته است. شهرت جهانی پیراندللو به خصوص مربوط به نمایشنامههای ارزشمند و ماندگاری است که او به دنیای تئاتر و نمایش اهدا کرده است.
احساس شوربختی و سرخوردگی که در بیشتر آثار او غالب است، در درجه نخست حاصل تجارت شخصی اوست. مشکل هویت و ابهام حقیقت و واقعیت که او در آثارش مطرح می کند با کشفیات هنریک ایبسن و آگوست استریندبرگ قیاس شده اند. سرشت هویت که خورخه لوئیس بورخس، داستان نویس نابغه آرژانتینی، در داستانهای کوتاهش مطرح می کند با درونمایههای آثار پیراندللو وجوه اشتراک بسیار دارند. لوئیجی پیراندللو در زندگی با دشواریهای زیادی روبه رو بود. اسارت دو پسرش در جنگ جهانی اول از جمله این دشواریهاست. گفتهاند که مردان بزرگ دشواریهای بزرگ داشتهاند. اما او در کنار این دشواری ها آثار بزرگ نیز خلق کرده است.
لوئیجی پیراندلو روز دهم دسامبر ۱۹۳۶ چشم از جهان فرو بست.