رمان توفان برگ یا برگ باد (با نام اصلی la hojarasca و ترجمه انگلیسی leaf storm) در شهر افسانهای ماکوندو (همان شهری که در صد سال تنهایی نیز از آن صحبت شده) اتفاق میافتد. اما داستان ۲۵ سال تمام را از ۱۹۰۳ تا ۱۹۲۸ در بر میگیرد و در این دوران شهر ماکوندو ابتدا رونق بیسابقه صنعت موز را به چشم می بیند دورانی که دوران شکوفایی اقتصادی است و کمپانی های آمریکایی باعث و بانی آن هستند و از این رونق بهرهبرداری میکنند و آنگاه کسادی ویرانگری به دنبال می آید.
روایت داستان
طرح و پیرنگ در روایت از زبان چهار راوی شکل میگیرد و با نخستین کاربرد ضمیر مشترک ما لحن اخلاقی رمان طرح ریزی می شود. سه راوی دیگر که با هم در عزای یک مرده شب را سحر می کنند، عبارتند از یک سرهنگ بازنشسته بسیار محترم، دخترش ایزابل که زن خودداری است و شوهرش سالها پیش او را رها کرده است و پسر ۱۰ ساله ایزابل. متوفی پزشکی است که نامش ذکر نمیشود و از نظر اخلاقی مشکوک است. او در ۱۹۰۲ به ماکوندو آمده است و ۱۰ سال پیش از مرگش به دلیل ابا از مداوای مجروحین یک درگیری انتخاباتی انزوا گزیده است تا از خشم مردم در امان باشد.
خلاصه داستان توفان برگ
سرچشمه اصلی تنش پرهیجان داستان عزم راسخ سرهنگ برای وفای به از عهد است تا مردی را که یکبار جانش را نجات داده است با وجود مخالفت شهروندانی که خشمشان چون یک بیماری مزمن گردیده است به خاک بسپارد. با اینکه سرانجام سرهنگ تابوت را از خانه بیرون می آورد پایان داستان بستگی به تخیل خواننده دارد.
درونمایه داستان
توفان برگ استعاره ای از فساد جامعه است. عنوان داستان (توفان برگ) اشاره به انبوه جمعیتی دارد که در دوران کوتاه رونق اقتصادی به ماکوندو هجوم می آوردند و به دنبال تلخکامی و رکود اقتصادی آنجا را ترک میکنند.
درونمایه های تنهایی و فساد اخلاقی که هر دو از طریق پزشک تداعی می شوند، بر تک گویی های متناوب راویان بی اعتنا و درون نگر همراه با روایت خاطراتی از دوران شکوفایی و رکود در ماکوندو سایه افکنده اند: پسرک، داستان خود را میگوید که عرصه ای محدود دارد. مادرش اطلاعاتی درباره گذشته خانواده افشا میکند و سرهنگ تاریخ شهر را باز میگوید و به درگیری خود با مسئولان در مورد کسب اجازه دفن متوفی اشاره می کند.
تاثیر پذیری گارسیا مارکز در روایت توفان برگ
دو عامل عمده تاثیرگذار بر توفان برگ کتابهای “آنگاه که دراز میکشم تا بمیرم” اثر فاکنر و “آنتیگونه” اثر سوفوکلس بودند. گارسیا مارکز مانند سوفوکلس از یک مرگ که به تازگی اتفاق افتاده است استفاده میکند و شخصیتهای داستانش را گرد هم می آورد و آنان را به تک گویی وا می دارد. توفان برگ و “آنگاه که دراز میکشم تا بمیرم” هر دو تاکید بر فوریت دفن جسد دارند و پیچیدگی های سبک و سازماندهی ساختار نخستین رمان گارسیا مارکز یادآور ترکیب به هم تابیده و جابجایی های ناگهانی زمانی فاکنر است.
با در نظر گرفتن سخن نقد شده از آنتیگونه در ابتدای داستان موجب شگفتی نیست که معضل اخلاقی در تراژدی سفوکلس _تضاد میان وجدان فرد و احکام قانون_ زیربنای ساختار توفان برگ باشد. فرمان کرئون مبنی بر رها کردن جسد پولونیکس برای لاشخورها، در تصمیم شهروندانی که مایلند جسد پزشک در خانه بماند تا بگندد بازتاب مییابد و اراده آنتیگونه برای به خاک سپردن برادر، تشابه به عزم راسخ سرهنگ دارد که میخواهد جسد پزشک را به خاک بسپارد.
واکنش ها به کتاب توفان برگ
توفان برگ، نخستین رمان گارسیا مارکز با واکنشهای متفاوت منتقدان روبرو شد. شماری آن را بی هیجان و کسل کننده خواندند، شماری دیگر آن را بیشتر ترفندی ادبی دانستند تا یک اثر هنری راستین و بعضی دیگر به کار گرفتن هنرمندانه ی روح زمانه و هیجان مستمر تهدید آمیز آن را ستودند.
بهترین ترجمه کتاب توفان برگ
اولین ترجمه و چاپ کتاب توفان برگ در ایران به سال ۱۳۶۲ باز میگردد که توفان برگ توسط “نشر نو” و با ترجمه هرمز عبداللهی روانه بازار شد و با همین نام در ایران شناخته شد. در سال های بعدی انتشارات البرز و در حال حاضر نشر چشمه، توفان برگ را با همین ترجمه و عنوان به چاپ می رسانند.
در سالهای بعدی ترجمه کاوه میر عباسی با نام “برگ باد” توسط “کتابسرای نیک” به چاپ رسید. همچنین ترجمه “کیومرث پارسای” با نام “گردباد برگ” توسط انتشارات “آریابان” به چاپ رسیده است.
در مورد بهترین ترجمه کتاب توفان برگ، هر دو ترجمه “هرمز عبداللهی” و “کاوه میرعباسی” ترجمه های معتبر و قابل استنادی از این کتاب هستند.
منبع: نسل قلم ۳۵ (ترجمه مینو مشیری)