کتاب توپ با ورود قزاقها به منطقه شاهسون برای سرکوب مخالفین حکومت محمد علی میرزا، آغاز می شود. قزاق ها برای مبارزه با ایلات مشروطهخواه با آوردن یک عراده توپ به منطقه و قرار دادن آن بر بلندی تپهای، که بر دشت و صحرای آنجا مشرف است، می خواهند آزادیخواهان را سرکوب و مرعوب سازند. البته سران عشایر با خود منازعه دارند و رفتار آنها نیز چندان نشانی از آگاهی و آزادیخواهی ندارد و در این میان شخصی سودجو به نام «سیر هاشم» که «کسوت ملایی» دارد، ولی کردارش با جامهای که پوشیده همخوان نیست، به صورت عجیبی بین دو گروه متخاصم نوسان دارد. هدف او در این هنگامه فقط حق مال و منال و گوسفندان خود است و خود را این طور می شناساند؛
داستان همچنانکه پیش می رود، سیمای میرهاشم نمایان تر می شود و به صورت شخص عمده قصه درمی آید و سرگذشت و افکار او مساله «جنگ قزاقها و مشروطهخواهان» را زیر شعاع خود قرار می دهد. او می خواهد کار دو گروه متخاصم به صلح بينجامد و از این رو برای جلوگیری از جنگ مدام بین طایفههای متفاوت در آمد و شد است. اما وقتی در می یابد جنگ به طور قطع روی خواهد داد، به سوی قزاقها می رود و بلدچی آنها می شود. چیزی که بیشتر او را به سمت و سوی قوای قزاقی می کشاند این است که این ها «توپ» دارند و توپ داشتن یعنی پیروزی یافتن بر حریف.
مجله از دریچه نقد / شماره ۱ / عبدالعلی دستغیب