دوران کودکی آلبر کامو
آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در شهر کوچک موندووی که در آن زمان بخشی از الجزایر فرانسه بود به دنیا آمد. فرانسوی ها الجزایر را مستعمره خود نمیدانستند بلکه آن را یکی از ولایات فرانسه به حساب می آوردند. کامو آنقدر زنده نماند تا شاهد تغییراتی شود که در ۱۹۶۲ با پایان یافتن جنگ استقلال الجزایر، این کشور را بدل به جمهوری کاملاً مستقل و خودمختاری کرد.
«لوسین کامو» پدر کامو در یک شرکت شراب سازی کار می کرد و خواندن و نوشتن آموخته بود و مادر کامو «کاترین کامو» مثل بقیه خانواده اش بیسواد بود. آلبر کامو در یک سالگی پدر خود را که در طی نبرد مارن سخت مجروح شده بود از دست داد. مادرش کاترین با دو پسرش به آپارتمان کوچک مادربزرگش در یک محله کارگری الجزایر نقل مکان کرد. کامو در شرایط دشواری بار آورده شد. پنج نفری در آن آپارتمان کوچک دو اتاقه ای زندگی می کردند. مادربزرگی سختگیر و تلخ، دایی عقب افتاده و معلول، مادری تقریباً کر و خاموش و سخت تودار و دو پسر بچه.
آلبر کامو بعدها از خانوادهاش که «هیچچیز نداشت اما به هیچ چیز هم رشک نمی برد» با سپاس و احترام یاد میکند. همچنین در مورد خانواده اش می گوید: «با سکوتشان، با خودداریشان و با غرور طبیعی شان، این افراد که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند، بزرگترین درس ها را به من دادند»
کامو در مورد دوران کودکی اش می نویسد «فقر هرگز برای من بدبختی نبود زیرا فقر من آکنده از روشنایی بود»
دوره کودکی کامو بر خلاف بسیاری از نویسندگان بزرگ فرانسه همچون پروست،ژید و سارتر دوره غرق شدن در خود نبود، او کودکی فعال بود که به همه جا سرک می کشید و در تفریحات و بازی های هم سن و سالان هم طبقه اش شرکت میکرد.
دوران نوجوانی و جوانی و ازدواج
در سن ۱۰ سالگی لویی ژرمن معلم مدرسه ابتدایی کامو، متوجه توانایی های خارق العاده او شد و به او آموزش خصوصی داد. در ۱۹۲۴ وارد دبیرستان شد و با کمک استاد بزرگی به نام ژان گرونیه در دانشگاه الجزایر پذیرفته شد.
کامو که ذاتاً استعداد تقلید داشت می توانست زبان کوچه و بازار الجزایری «کاگایوس» را به کار گیرد و از این کار لذت می برد اما در نوشته هایش همواره به الگوی ادبی تثبیت شده زبان فرانسه وفادار ماند و این در زمانی بود که در فرانسه نویسندگانی چون سلین، رمون کنو و اندکی سارتر، تحت تاثیر مکتب دادا و سورئالیسم می کوشیدند پلی میان زبان فرانسه محاورهای و زبان فرانسه ادبی بزنند.
دانشگاه الجزایر محل مناسبی برای جوانان با استعدادی چون کامو بود و تحصیل در این دانشگاه تاثیر قاطعی در زندگی حرفهای آتی کامو داشت. دردانشگاه به حلقه دوستانی درآمد که برخی از آنان تا پایان عمر دوستی شان را با او حفظ کردند. اعضای حلقه میخواستند فاصله شان را با پاریس حفظ کنند و ضمنا به فرهنگ مدیترانه ای خود مباهات میکردند و مصمم بودند جایی در نقشه ادبی دنیا برای آفریقای شمالی باز کنند. این دوستیها تا حدی از فشار فاجعه عاطفی ازدواج در ۲۱ سالگی می کاست. کامو با زنی هوشمند که سالها در پی اش بود ازدواج کرده بود. این زن با جولان ذهن تخیلی اش که تا حد زیادی ناشی از مصرف داروهای مخدر بود او را شیفته و واله کرده بود. اما دو سال بعد وقتی که کامو دریافت او پایبند وفاداری در زناشویی نیست از هم جدا شدند
پیوستن به حزب کمونیست
کامو در ۱۹۳۵ به حزب کمونیست پیوست، هرچند نه با شور و شوق زیاد. چندی نگذشت که از محدودیت هایی که حزب بر او تحمیل میکرد به خشم آمد و از حزب اخراج شد یا به روایت خودش از آن کناره گرفت. این عضویت کوتاه مدت پیامدهای مثبتی داشت که مهمترین تاسیس یک گروه تئاتری به سرپرستی آلبرکامو بود. این گروه تئاتری در ۱۹۳۵ آغاز به کار مرد شد و پس علاقه او با حزب کمونیست نیز به کارش ادامه داد و تا آغاز جنگ جهانی دوم پابرجا بود.
آغاز دوران نویسندگی آلبر کامو
کامو از سال ۱۹۳۲ دست به کار نوشتن شده بود و از ۱۹۳۵ به بعد دیگر مصمم بود که نویسنده شود. در آن سال های نخستین نویسندگی همزمان مشغول کار بر روی یک رمان «بیگانه»، یک نمایشنامه به نام «کالیگولا» و یک مقاله بود. در این حین دو کتاب لاغر از او در الجزایر منتشر شد «پشت و رو» و «عیش»
روزنامه نگاری
حرفه اصلی کامو روزنامهنگاری بود. وی این حرفه را با نبردی نابرابر علیه بی عدالتی هایی که در دوره حکومت استعماری فرانسه بر مردم مسلمان الجزایر میرفت آغاز کرده بود. بعدها در طی سالهای مبارزه زیرزمینی در فرانسه تحت اشغال نازیها، خود را در مرکز مبارزه ایدئولوژیک یافت که در طی سالهای بحرانی نیمه قرن تا اوایل دهه ۱۹۷۰ کشور را به دو جناح کاملاً جدا تقسیم میکرد
سال ۱۹۳۸ سال سرنوشت ساز برای آلبرکامو بود. او قصد کرده بود معلم شود اما در معاینات پزشکی حکومتی رد شد. پس روی به روزنامهنگاری آورد و در روزنامهای دست چپی با گرایشات آزادیخواهانه به نام «آلجر ریپوبلیکن» به قلم زدن پرداخت. نخست درباره موارد رسوایی در سوء اجرای عدالت گزارش تهیه می کرد و سپس درباره وضعیت اسفبار روستاییان بربر در «کابیلیا» مقاله هایی می نوشت و در هر دو مورد قدرت تردید ناپذیر قلمش را به نمایش گذاشت.
آغاز جنگ جهانی و تاثیر آن بر زندگی کامو
با آغاز جنگ جهانی دوم وقایع خارج از دست و اراده او سبب شد تا از الجزایر به سمت اروپا رانده شود. کامو به دلیل بیماری از خدمت نظامی معاف شد اما مقامات الجزایری روزنامه او را به دلیل هواخواهی آشکار از صلح و طرفداری از اعراب تعطیل کردند و از خود او خواستند که الجزایر را ترک کند. در نتیجه کامو در مارس ۱۹۴۰ عازم پاریس شد تا در هیئت تحریریه روزنامه «پاری سوار» مشغول کار شد.
زمانیکه نیروهای متفقین در کازابلانکا پیاده شدند، ارتباط او با همسرش و دوستان الجزایری اش قطع شد و تا ۱۹۴۵ نتوانست نزد آنها بازگردد. در دورهای که در پاریس بود انتشار کتاب های «بیگانه» و «اسطوره سیزیف» یک شبه او را به شهرت رساند.
کامو از نسلی بود که عمیقاً تحت تاثیر شرایط تاریخی قرار گرفته بود. او در سخنرانی پذیرش جایزه نوبل در استکهلم از «بیست سال تاریخ مطلق جنونآمیز » یاد کرد؛ «بیست سالی که احساس میکرد مثل همه آدمهای هم عصرش در تشنجات آن دوره تاریخی بدون اینکه راه نجاتی باشد گم و گور شده است».
کامو در سالهای پرآشوب دهه ۱۹۳۰ که هیتلر به قدرت رسید ۲۰ ساله بود. او در طول زندگی شاهد به قدرت رسیدن چندین دولت توتالیتر بزرگ، افول و از هم پاشیدن نهضتهای سوسیالیست و لیبرال در اروپا، تصفیه ها در روسیه، گسترش تروریسم پلیسی و شکنجه در اروپا و جنگ تمامعیار جهانی و اردوگاه های کار اجباری بود.
جهان فلسفی کامو
کامو مثل همه روشنفکران و شاید بیش از اکثر آنها احساس میکرد که باید جهان را باز اندیشید و معنایی برای آنچه او همراه با میلیونها نفر دیگر شاهد بود و تجربه اش می کرد پیدا کند. اندیشه هایی که او در مقالاتش پرورد و به آنها رسید، درون مایه هایی که طرح و غالب آثارش شدند نه تمرین های انتزاعی در منطق نظری بودند و نه بازی های ادبی. کامو عادت به دیدن واقعیت های خشن داشت و روشنفکرانه با آنها دست و پنجه نرم می کرد و معتقد بود که اندیشه باید به عمل پیوند داده شود، که در رفتار انسانی عناصری اساسی تر از ظرافتهای بحث های نظری کلامی وجود دارد.
کامو؛ فیلسوف یا ادیب؟
بیماری کامو ذهن او را معطوف به سوالاتی کرده بود که در غیر اینصورت توجهی بدانها نمی داشت. سوالاتی که محور بحث های فلسفی دنیای پس از جنگ جهانی اول بودند. او در راه ها و کوره راههای فلسفه مادی، فلسفه یونان، فلسفه فیلسوفانِ تاریخ (هگل، مارکس و اشپنگلر) و فلسفه فیلسوفانِ اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی (کیرکگور، نیچه، هوسرل، یاسپرس و هایدگر) که در ذهن جوانان به سرعت جایگزین «کانت» میشدند، به گشت و گذار پرداخت. اما برخلاف پیشینیان و معاصران هوشمندش، گابریل مارسل، ژان پل سارتر و سیمون دوبوار خودش را فیلسوف حرفه ای نمی دانست و علاقمند نبود تفسیری منسجم، سیستماتیک و فلسفی از وضع بشر در جهان بپردازد.
در واقع نوعی بیزاری منطقی از تمام چنین نظام های فلسفی داشت. هرگز دلش نمی خواست چون یک متخصص سخن بگوید. شاید به دلیل گذشتهای که داشت بیشتر دلش میخواست به معنای سقراطی کلمه، مرد اخلاق باشد. بر مبنای اخلاقیات، ایدئولوژی مارکسیسم را که به گمان او در دوره استالینی دهه ۱۹۳۰ چیزی جز آرایه ای برای پنهان کردن فرصت طلبی سیاسی و مکانیزم سرکوب دولتی پلیس نبود، رد کرده بود. آنچه به تشخیص او حال و هوای غالب عصرش بود وجود نوعی نهیلیسم بنیادی بود که همه جا شایع بود.
کامو با ادبیات الفت داشت و احساس راحتی میکرد. ذوق و پسند او را میتوان از مجموعه فعالیتهای ادبی اش تشخیص داد.
رسالت هنر و هنرمند
کامو از آن دسته نویسندگانی بود که هنر را در خدمت انسان می دانند و نه انسان را در خدمت هنر. هیچ پاسخی را قطعی و مسلم نمی دانست بلکه سعی می کرد سوالات اساسی درباره هستی بشر و وظایف بشر در این دنیا را با صداقت تمام و بر حسب شرایط دنیای معاصری که می شناخت در قالبی تازه مطرح کند.
مواضع اساسی کامو در مورد نقش و وظیفه هنرمند در طی سالها تغییر نکرد. آن چه عمیقا او را تحت تاثیر قرار می داد نه ایدئولوژی ها و نظریه های زیبایی شناختی و نه حرکت به اصطلاح ناگزیر تاریخ بود بلکه چیزی بود که خود آن را «چهره بشر» می خواند.
آلبر کامو همزمان با دریافت جایزه نوبل در ۱۹۵۷ در مقاله «خلاقیت و آزادی» مینویسد «ما شاید به عنوان هنرمند ضرورتی نداشته باشد که در امور جاری زمانی خود دخالت کنیم، اما به عنوان انسان چرا. از زمان نوشتن نخستین مقاله هایم تا واپسین کتاب، من به طرفداری از آنان که تحقیر و لگدمال شدند، هر که بوده اند، بسیار نوشتهام شاید هم بیش از حد، اما علت این بوده است که من نمیتوانم خودم را از مسائل روزمره جدا کنم»
نویسندگان محبوب آلبر کامو
نخستین معرفی هایی که بر کتابها در «آلجر رپوبلیکن» نوشت و دو مقاله آن مربوط به کتابهای داستانی نخستین سارتر بود. نقدهای او در طول دوره فعالیت ادبی اش که از نخستین آنها دو مقاله درباره کافکا و داستایوفسکی بود که بعداً در کتاب اسطوره سیزیف گنجانده شد.
کامو نیز همچون دیگر هم نسلانش دلبسته داستایوفسکی، کافکا، فاکنر و همینگوی بود. اما جز این پسند خاص خود را نیز داشت و از میان بزرگان ادبیات تعدادی را بیشتر موافق ذوق خود می یافت. یونانیها، شکسپیر، کلاسیک های فرانسوی و نیز هرمان ملویل (که کامو او را یکی از نویسندگان واقعا بزرگ میدانست).
از جمله نویسندگان هوشمند دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ فرانسه کامو با سه تن همدلی و به آنها علاقه بیشتری داشت: آنری دو مونترلان، آندره مالرو و ژان ژونو.
بررسی آثار آلبر کامو
در سال های پیش از جنگ که دنیا برای کامو هنوز غرق نور مدیترانهای و پر از تب و تاب بود، نخستین سلسله از آثار آلبر کامو به چاپ رسید. یک رمان، «بیگانه» یک نمایشنامه «کالیگولا» و یک رساله، «اسطوره سیزیف» که هر سه تقریباً همزمان تکمیل یافتند. در یادداشت ها، او بعدها این سلسله آثار را زیر یک عنوان جمعبندی کرد: «سیسوفوس: چرخه پوچی» اثر چهارمی که به همین گروه تعلق دارد یعنی نمایشنامه «سوء تفاهم» در ۱۹۳۹ هنوز فقط نطفه اش بسته شده بود. در واقع این اثر حالت انتقالی به گروه دوم آثار آلبر کامو «چرخه پرومتئوس» را دارد.
با آنکه مجموعه مقالات تغزلی «تابستان» و مجموعه داستان های کوتاهش «هبوط و ملکوت» که در اواخر عمر کامو انتشار یافتند به ظاهر در طرحی پیش اندیشیده نمیگنجند، اما در واقع کامو این طرح اندازی برای هر سلسله از کارهایش را، تا به آخر حفظ کرد.
در سالهای پس از جنگ یک رمان «طاعون» دو نمایشنامه «عادل ها و شهربندان» و یک رساله «انسان طاغی» نوشت. این دسته از آثار آلبر کامو نیز زیر یک عنوان جمعبندی شده «پرومتئوس: چرخه طغیان»
از کتاب یادداشتهای او برمی آید که طرح دیگری نیز برای سلسله آثار بعدی اش در نظر گرفته بود. «چرخه نمسیس» یا «معیار». چرخه ای مربوط به عشق یا شفقت. برای هر یک از این طرحها او یک رمان و چند نمایشنامه و یک رساله مینوشت.
کامو در پاسخ به این سوال که رسالههای او چه ربطی به رمان ها و نمایشنامه هایش دارد می گوید «من در سطوح مختلف می نویسم دقیقا برای اجتناب از مخلوط کردن ژانرها. بنابراین نمایشنامههایم را به زبان عمل نوشتم. رساله هایم را به شکل منطقی و رمان هایم را درباره تیرگی و ابهام دل. آری، اینها کتابهای مختلفی هستند که مطلب واحدی را بازگو میکنند اما هر چه باشد اینها را یک نویسنده نوشته است و بر روی هم اثر واحدی دارند»
پس می توان نتیجه گرفت آثار آلبر کامو کامو هر یک دوره خاصی را منعکس می کند. الجزایر پیش از جنگ با مسیر زندگی معین و شادی های معینش؛ دوره پر التهاب و هراس انگیز اشغال با قید و بندها، بگیر و ببندها و وحشت خفقان آورش؛ سردرگمی روشنفکرانه و آرمان گرایی سیاسی عقیم مانده دهه ۱۹۵۰ و بازگشت تدریجی به روند و دلبستگیهای زندگی خصوصی.
مرگ کامو
آلبر کامو در ۴ ژانویه ۱۹۶۰ بر اثر یک سانحه رانندگی در سن ۴۷ سالگی کشته شد. در همین زمان مشغول کار بر روی رمان “مرد اول” بود.
پس از مرگ آلبر کامو ژان پل سارتر نوشت «هر آنچه او در آینده می کرد و هر راهی که در پیش میگرفت امکان نداشت از مقام یکی از ارکان اصلی فرهنگی کشور پایین بیاید و امکان نداشت در هر صورت یکی از نمایندگان تاریخ فرانسه و قرن ما نباشد.»