در میان اندیشمندانی که در نخستین نیمه ی قرن بیستم به انتقاد از خردباوری پرداختند، دسته ای از متفکران آلمانی قرار دارند که کار فکری دانشگاهی و پژوهشی خود را با یکدیگر همراه کردند. آنها در عین حال که از سنت نقد مارکس استفاده می کردند اما به نقد از خردباوری او پرداختند و در این میان از بسیاری از دستاوردهای اندیشه ی مدرن نیز سود بردند. این گروه از اندیشمندان امروزه به عنوان نویسندگان مکتب فرانکفورت شناخته می شوند چرا که بیشتر آنان در آغاز دهه ی ۱۹۳۰ یا در دانشگاه فرانکفورت به تدریس مشغول بودند، یا در نشریه ی این دانشگاه در زمینه ی فلسفه و علوم اجتماعی مقالاتی منتشر می کردند. سردبیر آن نشریه ماكس هورکهایمر بود همکار او تئودور آدورنو ( ۱۹۶۹ – ۱۹۰۰) نام داشت که یکی از برجسته ترین متفکران سده ی بیستم است. وی مقالاتی در زمینه ی روان شناسی، روان کاوی و از همه مهمتر، زیبایی شناسی نوشت. مشهورترین اثر آدورنو، کتابی است زیر عنوان دیالکتیک روشنگری که به همراه هورکهایمر آن را نوشته است.
دیالکتیک روشنگری، کتابی است تلخ و ناامید کننده زیرا هر دو نویسنده ی آن شیفته ی عقاید شوپنهاور بردند و هنگامی که در مورد جامعه ی مدرن سخن میگفتند پژراکی از کلام ناامیدانه ی آن اندیشمند را به گوش مخاطبان خود میرساندند. دیالکتیک روشنگری محصول سال های تیره ی جنگ جهانی دوم است. به نظر آدورنو، آن خرد باوری که عقلانیت را در بهره جویی می یابد، روزگاری ادعای رهایی انسان را داشت و میخواست در مبارزه با سنت ها به اسطوره هایی تازه دست یابد، اما خود سازندهی سنتی تازه شد و در نهایت شکل گسترده تر و مستحکم تری از سلطه را ایجاد کرد.
فرد، که در روزگار پیشرفت بورژوازی تقدیس میشد، به نیروی غیرانسانی کاهش یافت. آزادی دیگر معنای رهایی آنان را نمیداد بلکه به مفهومی سیاسی تقلیل یافته و فرهنگ تا حد صنعت فرهنگ پایین آمد.
آدورنو و هورکهایمر در دیالکتیک روشنگری نشان دادند که خردابزاریِ عصر حاضر، هر محصول فرهنگی را چون کالا تولید میکند. آثار فکری و هنری، اگرچه ادعای استقلال از مناسبات تولیدی را دارند، اما در نهایت آفریدهی بازار هستند. فرهنگ و تکنولوژی نتایج خرد ابزاری را به کار میگیرند تا سلطهی سرمایه را گسترش دهند. سازماندهی سرمایه دارانهی تولید و نظام اقتصادی و اجتماعی بر مبنای مالکیت خصوصی رقابت و سودجویی است و در چنین شرایطی امکان تحقق نیروهای آفرینشگر ذهنی و معنوی از بین می رود.
آدورنو به شکل گیری و تکوین گرایشهای توتالیتر در فرهنگ بسیار حساس بود و نشان داد که چگونه انسان تحت تأثیر رسانههای همگانی امکان تمییز میان بخرد و نابخرد را از دست داده است. به ویژه او به موسیقی جاز، کلوبهای ویدیویی، ادبیات توده ای شامل رمانهای مردم پسند و برنامه های رادیویی و تلویزیونی اشاره میکند که ذهن مخاطب را کاملاً در اختیار خود میگیرند و جایی برای خلاقیت و تخیل باقی نمیگذارند بدین ترتیب اندیشه به کلی از ذهن انسان معاصر پاک میشود.
منبع: دانشنامه نقد ادبی از افلاتون تا به امروز/ بهرام مقدادی/ نشر چشمه